فرازی از دعای وداع ماه رمضان -امام سجاد -ع--

اینک؛ «اینک آن را وداع می‏گوییم؛ وداع کسی که هجرانش بر ما غم‏انگیز است و روی گرداندنش ما را به اندوه و وحشت دچار کرده و بر عهده ما پیمان ناگسستنی و حرمت در خور توجه، و حق لازم دارد.»

آن را وداع می‏گوییم؛ وداع کسی که هجرانش بر ما غم‏انگیز است و روی گرداندنش ما را به اندوه و وحشت دچار کرده و بر عهده ما پیمان ناگسستنی و حرمت در خور توجه، و حق لازم دارد. به این دلیل می‏گوییم:

سلام بر تو ای بزرگ‏ترین ماه خدا و ای عید عاشقان حق.

سلام بر تو ای کریم‏ترین هم‌نشین از میان اوقات! و ای بهترین ماه در روزها و ساعات.

سلام بر تو ای ماهی که در طی تو برآورده شدن آمال نزدیک گشته، و اعمال در آن پخش و فراوان است.

سلام بر تو ای هم‌نفسی که قدر و منزلتت بزرگ و فقدانت بسیار دردناک است! و ای مایه امیدی که دوری‌ات رنج‏آور است.

سلام بر تو ای هم‌دمی که چون رو کنی، ما را مونس شادکننده‏ای و چون سپری شوی، وحشت‏آور و دردناکی.

سلام بر تو ای هم‌سایه‏ای که دل‌ها نزد تو نرم شد و گناهان در تو نقصان گرفت.

سلام بر تو ای یاوری که ما را در مبارزه با شیطان یاری دادی و ای مصاحبی که راه‌های احسان را هموار و آسان ساختی.

سلام بر تو که چه بسیارند آزادشدگان حضرت حق در تو و چه سعادت‌مند است کسی که حرمتت را به واسطه خودت رعایت کرد!

سلام بر تو که چه بسیار گناهان را از پرونده ما زدودی و چه عیب‏ها که بر ما پوشاندی!

سلام بر تو که زمانت بر گنه‌کاران چه طولانی بود و در دل مؤمنان چه هیبتی داشتی!

سلام بر تو ای ماهی که هیچ زمانی با تو پهلو نزند!

سلام بر تو ای ماهی که از هر نظر مایه سلامتی.

سلام بر تو که مصاحبتت ناپسند و معاشرتت نکوهیده نیست.

سلام بر تو هم‌چنان که با برکات بر ما وارد شدی و ناپاکی معاصی را از پرونده ما شستی.

سلام بر تو که وداع با تو نه از باب خستگی و فراغت از روزه‏ات، نه به خاطر ملالت است.

سلام بر تو که قبل از آمدنت، در آرزویت به سر می‏بردیم و پیش از رفتنت بر هجرانت محزونیم.

سلام بر تو که چه بدی‏ها که به سبب تو از جانب ما گشته و چه خوبی‌ها که از برکت تو به سوی ما سرازیر شده!

سلام بر تو و بر شب قدری که از هزار ماه بهتر است.

سلام بر تو که دیروز چه سخت بر تو دل بسته بودیم و فردا چه بسیار شایق تو می‏شویم!

سلام بر تو و بر فضیلت تو که از آن محروم گشتیم و بر برکات گذشته‏ات که از دست ما گرفته شد.

بارالها ما اهل این ماهیم که ما را به آن شرافت بخشیدی و توفیق ادراکش را به ما عنایت فرمودی آن‌گاه که تیره‏بختان وقتش را نشناختند و از بخت بدشان از فضلش محروم شدند.

خداحافظ ای ماه مبارک! خداحافظ شب قدر!

انگار همین دیروز بود تصمیم گرفتم توی این وبلاگ روز شمار شروع ماه مبارک رمضان رو بگذارم . انگار همین دیروز بود که برای اولین بار دعای افتتاح رو زمزمه کردیم و انگار همین دیروز بود که در سحر اولین روز این ماه د عای سحر ها رو شنیدیم ...

حالا دیگه داره می ره ... داره تموم می شه ....و معلوم نیست کدوم یکی از ما ماه رمضان و شب قدر سال دیگه رو تجربه کنیم ... خدایا ما رو ببخش اگه قدر این ماه رو ندونستیم و کمکمون کن قدر این چند روز باقی مونده رو بدونیم ...

«السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى لَیْلَةِ الْقَدْرِ الَّتِی هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»

 خداحافظ و درود بر تو و شب قدر که از هزار ماه برتر است.

«السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَحْرَصَنَا بِالْأَمْسِ عَلَیْکَ وَ أَشَدَّ شَوْقَنَا غَداً إِلَیْکَ.»

 خداحافظ که تا بودی، مشتاق آن بودیم که بیشتر بمانی و اکنون که می‏روی، دل‏هایمان برای دیدار دوباره‏ات پَر می‏کشد.

«السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى فَضْلِکَ الَّذِی حُرِمْنَاهُ، وَ عَلَى مَاضٍ مِنْ بَرَکَاتِکَ سُلِبْنَاهُ»

 خداحافظ و درود بر تو و درود بر فضل و کرمت که از آن محروم گشتیم و برکات گذشته‏ات را از کف دادیم.

«اللَّهُمَّ إِنَّا أَهْلُ هَذَا الشَّهْرِ الَّذِی شَرَّفْتَنَا بِهِ» خداوندا ما «اهلِ»

این ماه بودیم و تو ما را به آن شرافت بخشیدی و با آن، بر سر ما منّت گذاشتی! ...

فرازی از مناجات امام سجاد -ع- در وداع ماه رمضان

رجعت سرخ

رجعت سرخ

کربلا را می‏سرود این بار روی نیزه‏ها
با دو صد ایهام معنی‏دار، روی نیزه‏ها
نینوایی شعر او از نای هفتاد و دو نِی
مثل یک ترجیع شد تکرار روی نیزه‏ها
چوب خشک نِی به هفتاد و دو گل آذین شده‏ست
لاله‏ها را سر به سر بشمار روی نیزه‏ها
زخمی داغ اند این گل های پرپر ای نسیم
پای خود آرام‏تر بگذار روی نیزه‏ها!
یا بر این نیزار خون امشب متاب ای ماهتاب
یا قدم آهسته‏تر بردار روی نیزه‏ها
قافله در رجعت سرخ است و جاده فتنه‏جوش
چشم میر کاروان بیدار روی نیزه‏ها
زنگیان آیینه می‏بندند بر نِی، یا خدا
پرده برمی‏دارد از رخسار روی نیزه‏ها؟
صوت قرآن است این؟ یا با خدا در گفتگوست
روبه‏رو، بی‏پرده، در انظار روی نیزه‏ها
یاد داری آسمان! با اختران خورشید گفت:
وعده دیدارمان این بار روی نیزه‏ها؟!
با برادر گفت زینب(س): راه دین هموار شد
گر چه راه توست ناهموار روی نیزه‏ها!
ای دلیل کاروان! لختی بران از کوچه‏ها
بلکه افتد سایة دیوار روی نیزه‏ها
صحنة اوج و عروج است و طلوع روشنی
سیر کن سیر تجلّی‏زار روی نیزه‏ها
چشم ما آیینه‏آسا غرق حیرت شد چو دید
آن همه خورشید اختربار روی نیزه‏ها

محمد علی مجاهدی -پروانه-

2 1111111 عکس حرم امام حسین (علیه السلام)

معرفی کتاب - فصل شیدایی لیلاها

من فقط محتاج یک نیم روزم ...همین ....کاش همه ی عمرم را می توانستم برابر کنم با یک غروب ...لعنت به مکر ایام ، که همه ی همراهیم با را چه ارزان از چنگم بیرون کشید ...

من با حسین بودم ...به قاعده ی همه ی سفر...هر کجا که بود ...مرا به همراهی کاروان حسین می شناختند ...آن گاه که تلاوت می کرد :فخرج منها خائفا یترقب ، و از مدینه هجرت می نمود ...

من به عقوبت کدام گناهم گرفتارم که همه...چرا فقط من چنین عهدی با حسین کردم ....من که تمام سفر با او بودم...

کتاب « فصل شیدایی لیلاها » به قلم سید علی شجاعی نوشته شده است . در این کتاب روایت کربلا از زبان هفت راوی مختلف نوشته شده است .

ناشر: کتاب نیستان

قیمت:۳۵۰۰تومان

ماه می گوید حسین

ماه مي گويد حسين ، با آه مي گويد حسين
آيه هاي حضرت الله مي گويد حسين
 
يار مي گويد حسين ، دلدار مي گويد حسين
در مدينه احمد مختار مي گويد حسين
 
نار مي گويد حسين ، گلزار مي گويد حسين
شاه مردان حيدر کرّار مي گويد حسين
 
خار مي گويد حسين ، غمخوار مي گويد حسين
فاطمه بين در وديوار مي گويد حسين
 
خاک مي گويد حسين ، افلاک مي گويد حسين
مجتبي با سينه صد چاک مي گويد حسين
 n00036768 t عکس حرم امام حسین (علیه السلام)
ادامه نوشته

فرصت

خيز، اى بنده محروم و گنهكار بيا
يك شب اى خفته غفلت زده بيدار بيا
بس شب و روز كه در زير لَحَد خواهى خفت
دَم غنيمت بشمار امشب و بيدار بيا
شب فيض است و در توبه و رحمت باز است
خيز، اى عبد پشيمان و خطاكار بيا
پرده شب كه بود آيت ستّارى من
دور از ديده مردم، به شب تار بيا
اين تويى، بنده آلوده و شرمنده من
اين منم، خالق بخشنده ستّار بيا
مگشا دست نيازت به عطاى دگران
دل به من بسته و بگسسته ز اغيار بيا
فرصت از دست مده، مى گذرد اين لحظات
منشين غافل و بى حاصل و بيكار بيا
حبیب الله چايچيان

Click for larger version

شب قدر

خدیا ! یه شب قدر دیگه در راهه ُ دلهای شکسته ی ما یه بار دیگه می تونن در خونه ی تو رو بزنن .

به قول شیخ حسین انصاری اشک های ما از شرم و خجالته . خدای ما بخشنده است و حتما گناهان ما رو می بخشه .

امشب دست هامون رو در خونه اش بلند می کنیم و صداش می زنیم :

سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب

Click for larger version

دلواپسی

دور شمع پیکرت گردیده ام خاکسترت
ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت
از نفس های بلندت میل رفتن می چکد
حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت
تا نگیرد خون تازه گوشه ی تابوت را
مهلتی تا که ببندم دستمالی برسرت
حیف شد ، از آن­همه دلواپسی کودکان
کاسه های شیر­ مانده روی دست دخترت
کاش می­مردم نمی­دیدم به خاک افتاده است
هیبت طوفانی دلدل سوار خیبرت
خلوت شب های سوت و کور نخلستان شکست
با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت
شهر کوفه تا نگیرد انتقام بدر را
دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت
با شمایی که امیر کوفه اید اینگونه کرد
الامان از کاروان دختر بی معجرت
می روی اما برای صد هزاران سال بعد
میل احسان می نماید غیرت انگشترت
علی اکبر لطیفیان

Click for larger version

وصال

میان قبله محراب ناله ها کردم

به هرقنوت برای همه دعا کردم

برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم

به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم

گرفته مسجد کوفه شمیم تو زهرا

ببین چه محشری از عاشقی به پا کردم

میان گودی محراب تا زمین خوردم

عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم

تو ناله کردی و نام مرا صدا کردی

ببین به صورت خونین تورا صدا کردم

عزیز من به تو گفتم که بی تو می میرم

ببین به عهد چهل ساله ام وفا کردم

دلم زبس نگران نگاه زینب بود

دوشانه حسنین خودم رها کردم

محارمند کنون دور دخترم اما

اشاره جانب گودال کربلا کردم

تمام شاخه گلانش به نیزه چیده شود

به پیش دیده زینب گلو بریده شود

قاسم نعمتی


اذان علی-ع-

ای نخل‌های کوفه! امام شما چه شد؟
آن اشک و شور و گریه و حال و دعا چه شد؟
محراب کوفه! سرخی دامان تو ز چیست؟
سجادۀ علی! علی مرتضی چه شد؟
هم صحبت غریب تو ای چاه کوفه کو؟
فریادهای آن دل درد آشنا چه شد؟
ای صحنه‌های بدر و احد کو امیرتان؟
ای ذوالفقار، بازوی شیرخدا چه شد؟
ای کوچه‌های شهر مدینه خبر دهید
صاحب عزای حضرت خیرالنسا چه شد؟
ای کودک یتیم که خالی است سفره‌ات
آورد آنکه بهر تو هر شب غذا چه شد؟
ای بام کوفه بانگ اذان علی کجاست؟
آن صوت دلنشین و صدای رسا چه شد؟
پیر مریض! یار غریبی که نیمه شب
می‌ریخت در دهان تو هر شب دوا چه شد؟
ای کوفه آن امیر غریبی که سال‌ها
دیده است از رعیتش آزارها چه شد؟
«میثم» بخوان ز سوز جگر روضۀ علی
با ما بگو به آن شه ارض و سما چه شد؟
غلامرضا سازگار 

تقدیم به حضرت ام‌البنین علیها سلام

تقدیم به حضرت ام‌البنین علیها سلام

رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی

رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو
میان اهل عالم در وفا ضرب‌المثل کردی

فرستادی به قربانگاه اسماعیل‌هایت را
همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی

کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند
تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی

خودش را در کنار مادرش حس کرد بغضش ناگهان وا شد
خدا را شکر بودی زینب خود را بغل کردی

چه شیری داده‌ای شیران خود را که شهادت را
درون کامشان شیرین‌تر از شهد و عسل کردی

رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد
به تیغ اشک خود، اعرابشان را بی‌محل کردی

محسن رضوانی

فکر معجر

 

باز امشب منادی کوفه
از امامی غریب می خواند
گوشه ي خانه دختری تنها
دارد اَمن یجیب می خواند

مثل اینکه دوباره مثل قدیم
چشم از خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا
باز بیمار بستری دارد

چادر پُر غبار مادر را
سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا
یاد سر درد مادرش کرده

آه در آه ،چشمه در چشمه
متعجب زبان گرفته!پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو
درگلوم اُستخوان گرفته پدر

آه بابا به چهره ات اصلاً
زخم ودرد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت
هرچه کردم به هم نمی آید

باز سر درد داری وحالا
علت درد پیکرم شده ای
ماه «ابرو شکسته» باباجان
چه قَدَر شکل مادرم شده ای

سرخ شد باز از سر این زخم
جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته
نحوه راه رفتنت بابا

پاشو از جا کرامت کوفه
آنکه خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد
که شما بازهم زمین خوردی

دیشب از داغ تا سحر بابا
خواب دیدم وَگریه ها کردم
از همان بُغچه ای که مادر داد
کَفنی باز دست وپا کردم

کاملاً در نگاه تو دیدم
مثل اینکه مسافری این بار
گر شما می روی برو اما
بهر ما فکر معجری بردار

کودکانی که نانشان دادی
روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد
بی وفا مثل گرگ می گردند

یا زمین دار گشته و آن روز
همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا
تیرهای سه شعبه می آرند

وای ازمردمان بی احساس
دردهای بدون اندازه
وای از آن سوارکاران و
نعل اسبی که می شود تازه

وای از دست های نامَحرم
آتش ودود وچادر و دامان
وای از کوچه ی یهودی ها
سنگ باران قاری قرآن...
علی زمانیان

 

 

ای تیغ

 

هر چند زخم کاری روی سرم شدی
امّا علاج این دل زخمی ترم شدی
ای تیغ! حاجتم که روا شد ولی بدان
تیری به قلب غم زده ی دخترم شدی
یک تن در این دیار وفای تو را نداشت
در دست دشمن آمدی و یاورم شدی
امّا نه ، ضربه ای که زدی رنگ کوچه داشت
آیا تو در مدینه وبال پرم شدی؟
یادت که هست... حائل در بود و با قلاف
شلّاق برگ های گل پرپرم شدی
یاری قنفذ آمدی و بین کوچه ها
زخم کبود بازوی نیلوفرم شدی
***
می بینم آن زمان که به دستان حرمله
تیری سه شعبه در گلوی اصغرم شدی
می بینم آن زمان که تو در هیبت عمود
روزی خراب بر سر آب آورم شدی
محمّد علی بیابانی

 

حرفهای خدا

Click for larger version

ماه خوب خدا از نیمه گذشته ....

چقدر پای حرفهای خوب خدا نشستیم ؟

چقدر اونها رو به کار بستیم ؟

هنوز فرصت هست ...

شبهای قدر در پیشن ....

آمده ام که تو را دوست بدارم

من آمده ام به دنیا

 آمده ام که تو را دوست بدارم

آمده ام که تو را بستایم

تو را بسرایم

و تو را زمزمه کنم

و دستانم را در شبکه های ضریحت گره کنم

و چشمانم را به نم اشک عزایت آبیاری...

مرا با دنیای دنیایی ها کاری نیست

من در تاریخ تو مانده ام

- با آنکه با تو نبودم

اما

دل که به مهر تو داده ام!-

و برای من هر روز عاشوراست و همه جا کربلا

انگار همه روضه ی تو را می خوانند

                                      حسین...

به من بیاموز چگونه دوستت بدارم

و چگونه با تو باشم

و چگونه در تو ذوب شوم

یا لیتنی کنت معک

ای کاش آنروز با تو بودم ...

 

در کوچه فقیری ست...


در ساحل زیبای دو دریاست ظهورت
ای هر دو جهان مست تو و ساغر نورت
افطارِ علی بوسه‌ای از جام دو چشمت
کوثر سر ذوق آمده از مستی و شورت
با پای پیاده نرو ای قبله! تو بنشین
تا کعبه سراسیمه بیاید به حضورت
در کوچه، دلِ مرده‌ی من منتظر توست
تا زنده شود رقص کنان، وقت عبورت
از دست تو نان داشت عجب عطر عجیبی
این شعله‌ی عشق است مگر زیر تنورت
چون لوح و قلم مستم و صد بار نوشتم:
دیوانه آقای جوانان بهشتم
دیدند جوان گشته و باز آمده حیدر
از میمنه تا میسره مبهوت تو لشکر
توفانی و چون برگ در اطراف مسیرت
از اهل جمل ریخته بر روی زمین سر
یک سوی تو ماه آمده یک سوی تو خورشید
به به! به شکوهت وسط این دو برادر
از آخرِ صف سر زده تیغ تو به اول
از اول صف کشته نگاه تو به آخر
راضی است علی پس همه اعمال دو عالم
با ضربت یوم الجملت گشته برابر
این نیزه هم از برکت دست تو کریم است
در طعنه‌ی آن هر دل بی عشق سهیم است
اینگونه اگر مست ترین مست جهانم
شور حسن ابن علی افتاده به جانم
جا نیست بنوشم، به سرم باده بریزید
تا غرق شراب آیه‌ی تطهیر بخوانم
در مأذنه‌ی میکده افزوده‌ای امشب
یک «اشهد اَنّ الحسن»ی هم به اذانم
افتادم ازآن رویِ پر از نور به سجده
بند آمد ازآن زلفِ پر از تاب زبانم
خوب است پدر! با تو یتیمی، اگر امشب
با دست کریمت بدهی لقمه‌ی نانم
ای ساقی افلاک که خاکی است مزارش
ای صاحب صحنی که شراب است غبارش
ای گوهر ظاهر شده از قلب دو دریا
شاهین نشسته به سر شانه‌ی طاها
ای شیر که جنگاوریت رفته به حیدر
ای ماه که نازک دلیت رفته به زهرا
ای نیمه‌ی گمگشته ماه رمضان‌ها
در روشنی ماه تمامت شده پیدا
از روز ازل نور تو در عرش خدا بود
تا سیر بیایند ملائک به تماشا
آیینه‌ی ذاتی تو و معبود صفاتی
گشتند به دور قد و بالای تو اسما
سلطان کرم نیست مگر نام تو ، آخر
در کوچه فقیری است ، کجا پس بزند در
قاسم صرّافان

شهود

 

به نام خدا
آمد عروس حجله ی خورشید در شهود
در کوچه ای نشست که سر منزل تو بود
امشب صدای سبز تو جاری است در فضا
پا در رکاب آمدنت مانده صبح زود
دستِ نسیم ، پنجره ها را گشود و رفت
در خانه ای که چشم خدا دیده می گشود
ما پرده ی نگاه به یک سو زدیم باز
ماندیم مات خنده آیینه ی وَدود
این چشم های کیست که در من ترانه ریخت؟
از مشرق کجاست که با من غزل سرود؟
از آن همه شکوه که در باغ حسن توست
یک ساغر نگاه عنان از دلم ربود
ای بر بلند سبز شرافت نهاده پا
چون ذره ای به کوی تو سر می برم فرود
از بس به روی صخره ی صبر ایستاده ای
گیتی تو را به « صبر حسن » تا ابد ستود
وقتی که ذوق فرصت بدرود را گرفت
بر قامت صبور تو صد آسمان درود
غلام رضا شکوهی

Click for larger version

فریاد العطش

 

گل سرسبد

ای آنکه گل سرسبد اهل ولایی

تو پایه گذار نهضت کرب بلایی...

 

Click for larger version

آن امامی که ظهر عاشورا از لب قاسمش عسل می ریخت...

بسم الله...

زیر پایش خدا غزل می ریخت
غزلی را که از ازل می ریخت
آن امامی که تا سحر امشب
روی لبهای من غزل می ریخت
شب شعر مرا چه شیرین کرد
بین هر واژه ای عسل می ریخت
آن که در جیب کودکان یتیم
قمر و زهره و زحل می ریخت
آن کریمی که در پیاله دست
هر چه می ریخت لم یزل می ریخت
از هر آن کوچه ای که رد می شد
حُسن یوسف در آن محل می ریخت
تیغ خشمش ولی به وقت نبرد
رنگ از چهره اجل می ریخت
شتر سرخ را به خون غلتاند
لرزه بر لشگر جمل می ریخت
آن امامی که روز عاشورا
از لب قاسمش عسل می ریخت

سید حمیدرضا برقعی

Click for larger version

امدم آشتی کنم...

اومدم آشتی کنم وقتشه حالا - آخدا
روت و برنگردون از من،جون مولا آخدا
 
هر چی بنده بد باشه، تو زود ازش راضی می شی
نمیخوای میون مردم بشِه رسوا آخدا
 
من که روشو ندارم، اِسمتو برلب بیارم
امّا تو گفتی بیا بگو خدایا، آخدا
 
بَدَم و، یه عُمریه برای اینکه خوب بشم
می کنم هِی با خودم امروز و فردا آخدا
 
من می خوام غیر خودت به هیچ کسی رو نندازم
دَستامُو دراز کنم پیش تو تنها آخدا
 
 
تو که بیشتر از خودم تُو مردم آبروم دادی
می دونم- نمی کنی مشت منو وا آخدا
 
باورم نمی شه فردا تو منو بسوزونی
دشمن مولا بایسته به تماشا آخدا
 
هر چی من بد می کنم بازم تو خوبی میکنی
نه با من با هر بَدی خوب میکنی تو آخدا
 
بَس که بد سرزده ازمن دیگه سَرخورده دلم
به سرم هرچی بیاد حَقَّمه امّا - آخدا
 
دیده رو، ندیده گیر، منو به اربابم ببخش
مَردِ مَردا - پسر بی بی و مولا آخدا
 
اونی که به زیر بار زور نرفت و کشته شد
با لب تشنه کنار دو تا دریا آخدا
 
تو اگه بخوای بشه "انسونی"ام آدم می شه
لُری میگم: منو بپّا – آخدا
 
علی انسانی
 

Click for larger version

دعای روز یازدهم ماه رمضان

در دعای روز یازدهم ماه مبارك رمضان می‌خوانیم: 'اَللّهُمَّ حَبِّبْ اِلَيَّ فیهِ الاِْحْسانَ وَكَرِّهْ اِلَيَّ فیهِ الْفُسُوقَ وَالْعِصْیانَ وَحَرِّمْ عَلَيَّ فیهِ السَّخَطَ وَالنّیرانَ بِعَوْنِكَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ.' 'خدایا دوست گردان نزد من در این ماه احسان و نیكي را و ناخوش دار در پیش من در این روز فسق و نافرماني و گناه را و حرام گردان در این روز بر من خشم كیفربار و آتش (سوزان) را به كمك خودت، اي فریادرس فریادخواهان
شرح فرازهای دعا

آیت‌الله مجتهدی تهرانی در شرح 'اَللّهُمَّ حَبِّبْ اِلَيَّ فیهِ الاِْحْسانَ' می‌گوید: خدایا كاری كن كه من خوبی را دوست داشته باشم و از بدی و گناه بدم بیاید. خدایا كاری كن كه كار خوب انجام دهیم. یا به درمی، یا به قدمی و یا به زبانی. آدم باید از انجام كارهای خوب لذت ببرد و در احسان ریاكاری نكنند تا در این صورت در قیامت به او اجر دهند.

 بهترین خوبی‌ها این است كه كسی به بستگان فقیرش كمك كند. بعضی‌ها به فامیل مستحق خود رسیدگی نمی‌كنند و به اشخاص دیگر كمك می‌كنند. مرحوم آقای بروجردی احتیاط می‌كرد و می‌فرمود كه اگر در شهرتان مستحق است، اشكال دارد كمك خود را به شهرهای دیگر بفرستید. برخی از مراجع نیز معتقد بودند كه فطریه را باید به مستحقان شهر خود پرداخت كرد.
q2 رمضان

 

ادامه نوشته

السلام علیک یا ام المومنین-س-

از ماتم تو فاطمه جان گریه می کنم 
بی صبر می شوم و چنان گریه می کنم
یا اینکه در مصیبتت از دست می روم
یا اینکه با تمام توان گریه می کنم
زهرا به یاد غربت تو زار می زنم 
با قلب خسته و نگران گریه می کنم 
در التهاب نالة تو آب می شوم 
مانند شمع از دل و جان گریه می کنم
در پشت در به رنگ گل لاله می شوی 
پهلو شکسته ! ناله زنان گریه می کنم
با روضه های پهلو و بازو و چهره ات
با روضة بلال و اذان گریه می کنم
اصلاً ببین که با همة روضه های تو
اندازة زمین و زمان گریه می کنم
بانوی بی حرم به خدا من به یاد آن 
قبر بدون نام و نشان گریه می کنم
*

آه ای خدیجه مادر غم ! نه فقط شما
من هم به یاد مادرمان گریه می کنم
کی می شود شبی بدهم جان برایتان
عالم فدای غربت بی انتهایتان
***
یوسف رحیمی*** 

تبیان زنجان

آری تو ام المومنینی

بیچاره دستی که در این شب ها فقیرت نیست
یعنی دخیل دست های دستگیرت نیست
 
باید برای خانه ی تو زیر پایی شد
بیچاره بال جبرئیلی که حصیرت نیست
 
هرگر نمی خواهم ببینم آن شبی را که
در سفره ی افطار ما نان و پنیرت نیست
 
قربانی نامت شدن عین حیات ماست
مرده تر از مرده است هرکس که بمیرت نیست
 
تو منت دین خدا بر گردنم هستی
آری تو امّ المؤمنینی و نظیرت نیست
 
تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی
کوری چشم دشمنانت مادرم هستی
 
ای همسر شایسته ی پیغمبر مکه
ای جده ی شهر مدینه؛ مادر مکه
 
ای که برایت حاجیان احرام می بندند
قبر شریفت قبله گاه دیگر مکه
 
تو مادری ات نیز بوی نوکری میداد
می خواستی باشی کنیز دختر مکه
 
تو زینب پیغمبری و سال های سال
سینه سپر کردی برای رهبر مکه
 
هر جا که پیغمبر به جنگ فتنه ها می رفت
تو یک تنه بودی برایش لشگر مکه

مکه مدینه نیست در آتش نمی افتی
کاری ندارد با تو  دیوار و در مکه

تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی
کوری چشم دشمنانت مادرم هستی
 
علی اکبر لطیفیان
تبیان زنجان

یک قطره از عطر حسینی

من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم

بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسینی
سبقت از مشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم

عالم ذَرّ ذره ای از خاک پای حضرتش
از برای افتخار از حضرت داور گرفتم

بر در دروازۀ ساعات یک ساعت نشستم
تا سراغ حضرتش از زینب مضطر گرفتم

زینبی دیدم چه زینب کاش مداحش بمیرد
من ز آه آتشینش پای تا سر در گرفتم

سر شکسته دل پر از خون دیده خون آلود اما
حالتی دیدم که بر خود حالتی دیگر گرفتم

اُم لیلا رعشه بر اندام دیدم اوفتاده
گفت من این رعشه از داغ علی اکبر گرفتم

نا گه از بالای نی فرمود شاه تشنه کامان
سر براه دوست دادم زندگی از سر گرفتم

اکبرم کشتند و عون و جعفر وعباس و قاسم
تا خودم از تشنگی اب از دم خنجر گرفتم

گفت ساعی زین مصیبت از دردربار جانان
حظّ ازادی برای اکبر و اصغر گرفتم

مرحوم حاج مرشد چلويی

Click for larger version

یا قتیل العبرات

دل مردان خدا راست ز تو نور حیات

 یا قتیل العبرات

 شده محکم ز مناجات تو ارکان صلات

 یا قتیل العبرات

 بابی انت و امی گل گلزار رسول

 راحت جان بتول

 مرتضی سیرت و صورت حسن و حمزه صفات

 یا قتیل العبرات

 ما ز نور تو رسیدیم به سر منزل عشق

 ای قرار دل عشق

 چون تو مصباح هدی هستی و کشتی نجات

 یا قتیل العبرات...

-عباس خوش عمل کاشانی-

Click for larger version

دعای شبهای ماه رمضان

 

در انيس الصّالحين است كه در هر شب از شبهاى ماه رمضان بخواند:

اَعُوذُ بِجَلالِ وَجْهِكَ الْكَريمِ اَنْ يَنْقَضِىَ عَنّى شَهْرُ رَمَضانَ اَوْ يَطْلُعَ الْفَجْرُمِنْ لَيْلَتى هذِهِ وَلَكَ

 قِبَلى تَبِعَةٌ اَوْ ذَنْبٌ تُعَذِّبُنى عَلَيْهِ

پناه مى برم به جلال ذات بزرگوارت از اينكه ماه رمضان از من بگذرد يا سپيده دم امشب

بزند و هنوز از تو در پيش من بازخواست يا گناهى مانده باشد كه مرا بدان عذاب كنى

 

 

Click for larger version

نبودنت را...

نبودنت را دارم با ساعت شنی اندازه می گیرم ....

            یک صحرا گذشته است ....

                        یا صاحب الزمان...

           

معرفی کتاب - ارمیا

تا به حال چندین بار رمان ارمیا را خوانده ام . آخرین بار اواخر اسفند سال گذشته و قبل از سفر به مناطق عملیاتی جنوب بود . در این سفر جمله های این کتاب در ذهنم بود . داستان ارمیا و خاطراتش در جبهه و همراهی مصطفی با او هر چند که یک خمپاره آن ها را از هم جدا کرده بود . به ارمیا حق خواهید داد اکر دوستی مثل مصطفی داشته باشید . ..

پوتین های خاک آلوده با دهان هایی از تعجب باز ُ دوتا دوتا و به سرعت به سنگر نزدیک می شدند. صاحبانشان فرصت نکرده بودند بند پوتینها را ببندند . دستان خون آلود ارمیا راه سنگر را بسته بود . انگار می خواست سنگر را برای همیشه مومیایی کند . دلش برای لب خند های مصطفی تنگ می شد ....هنوز زبان لال تر از شرکت در سوگواری بود . اولین حرکت در سوگواری دستی بود که به خاک افتاد . خاک را مشت کرد . خاک های جنوب بعضی وقت ها مثل آب می شوند . مثل این جا یا هر جایی که گناهان شهیدی را می شویند ...

 

دفاع مقدس ، جنگ هشت ساله ، والپیپر های دفاع مقدس ، آرشیو موضوعی دفاع مقدس ، دانلود والپیپر های دفاع مقدس

ادامه نوشته

مولای کریم و بنده ی لئیم..

تاحالا شده توی شب های ماه رمضان سری به دعای افتتاح بزنید ؟چند خطی از اونو بخونین و به معنیش نگاه کنید ؟مطمئنم با خوندن چند جمله ی اولش دلتون خواسته تا اخرش رو بخونید .

سالها پیش هر شب ماه رمضان  حاج اقای موسوی روحانی مهربون محله ی ما این دعا رو برامون می خوند . الان سالها از رحلت ایشون می گذره ولی هنوز اهنگ کلامش تو گوشمه..

دعای افتتاح برای من پر است از نوای حاج اقا موسوی ُ عطر چای تازه دم آبدار خونه ی مسجد و بوی زولبیا بامیه های خیراتی و شوری اشک های شکایت پیش خدا از فقد نبینا و غیبه ولینا  و کثره عدونا و قله عددنا

 

اللهم انی افتتح الثناء بحمدک...

اى خدا من افتتاح ستايش را به حمد تو مى‏ كنم و به نعمت و احسانت راه حق و صواب را مى‏ جويم و يقين دارم كه تو مهربانترين مهربانان عالمى در موضع عفو و بخشش  و سخت ‏ترين منتقمى در مقام عقاب و انتقام و بزرگترين جبارانى در جاى بزرگى و كبريايى....

خدايا از تو درخواست مى‏ كنم ، اندكى از بسيار حاجتم را با آنكه به او سخت حاجتمندم و تو از آن حاجت از ازل بى ‏نياز بودى و همان قليل حاجت نزد من بسيار است و براى تو ادايش سهل و آسان.
اى خدا آمرزش تو از گناهم و گذشتت از خطاهايم و بخششت از ظلمم و پرده پوشيت بر عمل زشتم و حلم و بردباريت بر جرم و گناه بسيارم كه به عمد يا خطا كردم.

مرا به طمع انداخت كه از تو درخواست كنم چيزى را كه استحقاق آن ندارم و تو به لطف و رحمتت روزيم گردانيدى و قدرتت را در آن به من نشان دادى و اجابتت را شناساندى تا با دل مطمئن تو را خواندم و با انس و رغبت و بى ‏ترس مهابت از تو حاجت طلبيدم و با ناز و دلال بر تو آنچه مى‏ خواستم تقاضا كردم و اگر دير حاجتم برآوردى از نادانى بر تو عتاب كردم در صورتى كه تأخير حاجتم مرا بهتر بوده چون تو دانا به عاقبت امور خلقى ، پس من هيچ مولاى كريمى را بر بنده لئيمى صبورتر از تو بر خود نديدم

متن  ترجمه ی دعا را در ادامه ی مطلب ببینید

ادامه نوشته

معرفی کتاب- تشنه لبان

یادم میاد اولین باری که عازم سفر کربلا بودم یک هفته قبل از سفر ُ این کتاب رو از خواهرم امانت گرفتم . توی این کتاب شرح حال و مقتل شهدای کربلا نوشته شده . ساعت های خوشی رو با این کتاب گذروندم .

هوا گرم است و تبدار . خورشید همچون گوی آتش در میانۀ آسمان می درخشید . در خیمه های حسین آبی نیست. مشک ها خشک آویخته به تیرکهای خیام ، گهگاه به وزش باد گرم، تکان می خورد و هوس جرعه ای آب، لبان خشکیدَۀ کودکان حرم را چو ما هیان افتاده بر خاک ، به آهی بی صدا، باز می کند و می بندد. ...

خورشید عاشورا بر صحنۀ کربلا می تابد و تنور جنگ، گرم است و عطش بیداد می کند.

 ابری نیست، بادی نیست، ظهر تشنگی است، ظهر عطش، ظهر خون، ظهر نماز خون…

ابوثمامه، شمشیر غلاف می کند و به سوی امام پا تند می کند.

 ــ جانم به فدایت یا اباعبدا...

ادامه نوشته