خدا کند...

خدا كند كه دل من در انتظار تو باشد

درون كلبه قلبم همیشه جای تو باشد

مرا نسیم نگاهت به باغ آینه‌ها برد

خوشا كبوتر عشقی كه در هوای تو باشد

قنوت سبز نمازم به التماس درآمد

چه می‌شود كه مرا سهمی از دعای تو باشد

به گور می‌برد ابلیس آرزوی دلش را

اگر كه تكیه دستم به شانه‌های تو باشد

در این دیار حریمی برای حرمت دل نیست

بیا حریم دلم باش تا سرای تو باشد

خدا كند كه دلم را به هیچكس نفروشم

خدا كند كه دل من فقط برای تو باشد

 

می بینمت...

میرسد روزی که بی چون و چرا می بینمت

میرسد روزی که ای شاه وفا می بینمت

عامل وصل من و تو ذوق بارانی بود

میرسد روزی که با حال بکا می بینمت

میرسد روزی که تکیه میدهی بر کعبه و

در کنار خانه ی امن خدا می بینمت

من امید وصل دیدار تو را دادم به دل  

یوسف گمگشته ی خیرالنسا می بینمت

یابن طاها یابن یاسین یابن طور آقای من

شاه دین حبل المتین کهف الوری می بینمت

امپراطور زمین و آسمان بالانشین

در کنار سفره ی بیچاره ها می بینمت

در تقاص  صورت نیلی زهرای بتول

منتقم با ذوالفقار مرتضی می بینمت

تو کریم بن کریم بن کریم بن کریم

من غریب همچون امام مجتبی می بینمت

ای تک و تنهای عالم ای حسین عصر ما

وارث شاه مرمل بالدما می بینمت

سجده های ناب طولانی برایت ارثیه ست

من تو را سجاد بر سجاده ها می بینمت

حجت اللهی و بس علم لدنی نزد توست

باقرالعلم بدون انتها می بینمت

مکتب شیعه نشان بیرقش دست شما

صادقی و صادق آل عبا می بینمت

کظم غیظ آدابی از رفتار هر روزت بود

بامرام و بامروت با صفا می بینمت

فانی فاللهی و بی مثل و مانند و بدیل

در مقام بندگی آقا رضا می بینمت

دست خالی آمدم ردم نکردی یا جواد

شاه جود و بخشش و اهل سخا می بینمت

گوشه چشمی کن شبی تاکه مسلمانم کنی

هادی بیگانگان و رهنما می بینمت

العجل الساعه و الغوث یابن العسگری

منجی زندانی دام بلا می بینمت  

وعده ای داده ای و میدانم هرجا میشود

ذکر وخیر ساقی لب تشنه ها می بینمت

ماه پیروزی خون بر تیغ و تیر و نیزه ها 

غرق حزن و  ماتم و شور ونوا می بینمت 

بانی غم های عاشورایی شیب الخضیب

هر شب ماه عزا در روضه ها می بینمت

پابه پای عمه جانت آمدی تا نینوا

زائر سرهای روی نیزه ها می بینمت

کودکی وصل فراق یار یادم داده است

بر دلم افتاده امشب یا اَبا می بینمت

کار و باری با من عاصی نداری نازنین ؟

اربعین صحن و سرای کربلا می بینمت

این شب جمعه بیا باهم عزاداری کنیم

یا لثارات الحسین ، ایوان طلا می بینمت

پوستر جدید با موضوع امام زمان (عج)


دوباره جمعه

دوباره جمعه شد و کوچه ای پر از حسرت

وَ عابری که پریشان به جمکران می رفت

دوباره جمعه شد و عاشقی که تا سهله

به شوق دیدن مولای انس و جان می رفت

دوباره جمعه شد و انتظار یاری که

توقّع فرجش از دم اذان می رفت

دوباره جمعه شد و ندبه های پی در پی

که از زمین به بلندای آسمان می رفت

دوباره جمعه شد و یک مدینه از اندوه

درون سینه مولای بی نشان می رفت

دوباره جمعه شد و با کتیبه ای از غم

غزل به سوی فراقش دوان دوان می رفت

خدا کند که همین جمعه بشنود کعبه

صدای زنگ ظهورش به گوش جان می رفت

محمدمهدی عبدالهی

عطر و بوی کسی

نشانه رفته غزل های من به سوی کسی

به خـون کشانده دلم را خـیال روی کسی

تـمام قـافـیه ها را به خـطّ نـسـتعلیق

نوشته دست خدا لا به لای موی کسی

غـزل بهانه ی خـوبی ست تا قـدم بزنم

میان قافیه هایش به جستجوی کسی

هزار ندبه ی مبهم، هزار جمعه ی سرد

تـمام عـمر نـشـسـتم در آرزوی کسی

کسـی شــبـیـه تـو در آســمـان رویـا نیست

کسی چنان که تویی نیست رو به روی کسی

تـو عــاشـقـانـه تـریـن آیــه هـای قــرآنـی

قسم نخورده خداوند چون تو روی کسی

پر از حـرارت عـشق است سینه ام، انگار

نشانده ام به لب خود لب سبوی کسی

دلم خوش است به پایان شاهنامه ی شب

همیشه می وزد از مـاه عطر و بوی کسی

حجت الاسلام محمد عابدینی

دلدار

از   روز  اول    دل بــــه   ان  دلـــدار  دادیــــم
ما  اختـــیار  خــود  بــــه  دست  یــــار  دادیم

جز  مــــهر  او  در  سینه  دیــــگر جـا   نـــدارد
در  خــــانه ی   دل  غــیر  دلــبر   جــــا   ندارد

هـــر عـــابری  از کــــوچه ی  عشاق  رد  شد
با دام   چشم  نــــرگسش   حبس  ابـــد  شد

هر صــبح  با  گل  مثـــل  شبنم  عهد بستیم
تنـــها  به   امــید  وصالــش  زنـــده   هستیم

از کودکی  دلـــدادگی  بــــا مــــا قـرین  است
در  مذهب  ما   عشق  از  ارکـان  دیــن   است

بی عشق  حتی  روز  هـم رویش  سیاه است
هر  شب  نگـــاه  اسمان  بــر چشم ماه است

عشق  علی  و  بچـــه هایـــش  روزی  ماست
ای  شــــیعیان  روز  فــرج  پیــــروزی   ماست

جان   دو  عـــالم  نــــذر  یـک  لبخند  یـــــارم
من   غـــیر   دل   سرمایــــه ای  دیگــــر ندارم

اقا   بیـــا که  مــــادرم   چشم انتـــــظار است
مویش زمستان شد ولی چشمش  بهار  است

چیـــزی  نمانــــده  تــــا  پــــدر یعــقوب گردد
برگرد  یوسف  تاکه چشـــمش خـــوب  گردد

صابر خراسانی

حتما

مى شود فرصت ديدار مهيّا حتماً
بد به دل راه مده مى رسد آقا حتماً
اى كه دنبال دواى غم هجران هستى
مى شود درد نهان تو مداوا حتماً
اگر امروز نشد بوسه به دستش بزنيم
وعده ى ما همه افتاده به فردا حتماً
ثمر گريه ى ما خنده ى روز فرج است
آن زمان مى شكفد خنده به لب ها حتماً
دورى غيبت طولانى و تأخير ظهور
امتحانى است براى همه ى ما حتماً
كار ما منتظران چيست؟ اميد و تقوا
غم نخور مى شود آخر گره ها وا حتماً
هركه در زمره ى ما منتظران مى باشد
مى كند تا به ابد پشت به دنيا حتماً
انبياء منتظر آمدنش مى باشند
مى رسد پشت سرش حضرت عيسى حتماً
كاش باشيم و ببينيم كه روز رجعت
مى سپارد عَلَم خويش به سقّا حتماً
زره شير خدا بر تن و شمشير به دست
مى رسد منتقم حضرت زهرا حتماً

تا که زمانش برسد

منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد

صبح همراه سحر خیز جوانش برسد

خواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعد

ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد

پرده چاردهم وا شود و ماه تمام

از شبستان دو ابروی کمانش برسد

لیله القدر بیاید لب آیینه‌ی درک

سوره فجر به تاویل و بیانش برسد

نامه داده ست ولی عادت یوسف اینست

عطر او زودتر از نامه رسانش برسد

شعر در عصر تو از حاشیه بیرون برود

عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد

ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود

که تو هم آمده باشی و اذانش برسد


قاسم صرافان



غروب خاکستری

امروز آقا، بي تو جور ديگري بود
 حتي نگاه ياسها، نيلوفري بود
 
 خورشيد مثل پنج شنبه پا نمي شد
 انگار بين رختخوابش بستري بود
 
 برشانه هاي شمع ها در اول صبح
 تابوت يک پروانه ي خاکستري بود
 
 وضعيت آب و هوا مثل هميشه
 مثل هواي جمعه ي پشت سري بود
 
 چشم زمين جاهليت خيز دنيا
 دنبال خط
ّ
کوفي پيغمبري بود
 
 اينکه غروب است و کمي بارانيم، نه
 از اولش همه روز گريه آوري بود
 
 در چشمايم ، التماس آخرينم
 ما را به سمت "چشمهايت مي بري" بود
 
 اين سال هشتادوچهار شمسي ما

 آقا چه مي شد سالِ خورشيدي تري بود؟

علی اکبر لطیفیان



تا هنوز

ای انتظار جاری ده قرن تا هنوز

بی تو غروب می شود این روزها هنوز

 

اما هنوز چشم جهانی به راه توست

این جمعه آه می رسی از راه یا هنوز...؟

 

با اشتیاق رویت تو رو به آسمان

هر چشم خیره است ولی ابرها هنوز...

 

باران پاک رحمتی و خاک می کشد

هر لحظه انتظار نزول تو را هنوز

 

تو وعده ی خدایی و جاری است یاد تو

در خواهش مکرر هر ربنا هنوز

 

در انتظار جمعه ی تو ندبه می کند

ناحیه ی مقدسه ی کربلا هنوز

 

سید محمد جواد شرافت

دفتر دلتنگی

دیگر به خلوت های من یک نم نمی باری

در دفتر دلتنگی ام شعری نمی کاری

...

 

لحن سکوتت در دلم هر روز یک جور است

قهری؟...نه؟...دلگیری؟...نه؟...آقا! دوستم داری؟

 

من – بی تعارف- هستی ام را از شما دارم

آقا خلاصه مطلبی ؛ فرمایشی ؛ کاری...

 

من خوانده ام دربارتان یک خیمه ی سادَه ست

جایی در آن دارند شاعرهای درباری؟

...

اما من و این رتبه و این منزلت ... هرگز

اما تو و این بخشش و این مرحمت... آری

 

توفیق دادی یک غزل هم صحبتت باشم

از بس که گل هستی و رو دادی به هر خاری

بیاتانی