هنوز هم

موهای او سپید شد اما هنوز هم

حج ات نبوده قسمت بابا، هنوز هم -

وقتی که حاجیان تو از راه می رسند

با شوق، پای صحبت آنها هنوز هم ...

آرام بغض می کند و خیس می شود

ریش سفیدو گونه اش: «آیا هنوز هم

قسمت نبوده است ببینم مدینه را

یا کعبه را به عالم رؤیا هنوز هم

محرم شوم ، طواف کنم دور خانه ات

آنجا که هست مرکز دنیا هنوز هم»

شهری که زادگاه عزیز محمد است

عطر بهشت می دهد آنجا هنوز هم

این است خانه ای که خلیلش بنا نهاد

اینجا که هست قبله دلها هنوز هم

بابا خدا کند که خدا حاجیت کند

آیا شده است نوبتتان؟ یا هنوز هم ...

 نغمه مستشار نظامی

قاصد اشک

 

چون رو به سوی کعبه بیت الحرام کرد

در خون دیده کعبه و زمزم مقام کرد

هر جا قدم نهاد مصیبت پدید شد

هر جا گذر نمود قیامت قیام کرد

از اشک قاصدی سوی یثرب روانه کرد

وز حال زار خویش به جدش پیام کرد

کای مصطفی مرا ز جناب تو دور کرد

گردون که بهر کشتن من اهتمام کرد

در کام اهل بیت تو از روی کنیه ریخت

هر زهر را که ساقی دوران به جام کرد

کین فلک تمام نگردید تا که خصم

بیداد را به عترت پاکت تمام کرد

آخر اساس کعبه به تاراج شام داد

دوران که صبح آل نبی را چو شام کرد

از این حدیث دیده گردون چو آب شد

جان ها گرفت آتش و دل ها کباب شد

(نیاز جوشقانی)

دوباره داغ دلم تازه شد کنار ضریح

به بهانهء رونمایی از ضریح جدید سیدالشهدا (ع)در قم

و هنرنمایی استاد فرشچیان


چگونه وصف کنم قطره های باران را

    رسیده ام به تو اما هنوز هجران را...

          بهشت پنجرهء دیگری به قم واکرد

                که مست کرده هوایش دل خراسان را  

         تورا گرفته در آغوش خویش شش گوشه

        چنان که جلد طلا کوب متن قرآن را

       دلم هوای تو کرده به قدر یک مصرع

        ببخش وزن غزل را من پریشان را

     "بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا"

       چه عطر سیب غریبی گرفته ایران را

      سکوت کرده ام و خیره بر ضریح توام

      که بشنود دلتان التماس باران را    

    نگاه منتظرم گریه کرد یک دل سیر

     تمام فاصله را دشت را بیابان را

       دلم گرفته به قول رفیق شاعرمان

      "چقدر سخت گذشتیم مرز مهران را" 

      دوباره داغ دلم تازه شد کنار ضریح

     خداکند که بسازیم قبر پنهان را

       برای حضرت مادر ضریح می سازیم

         ودست  فرشچیان طرح می زند آن را...

به نقل از وبلاگ پرسه در خیال



قبله مایل به تو -معرفی کتاب

کتاب « قبله مایل به تو » اثری دیگر از شاعر خوش ذوق کشورمان سید حمید رضا برقعی است . این کتاب شامل بیست و چهار شعر بسیار زیبا در موضوعات مربوط به اهل بیت عصمت و طهارت است .

شعری که در اینجا آمده است هشتمین غزل از این مجموعه است که به امام حسن عسگری -علیه السلام - تقدیم شده است :

 

یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست

کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست



سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم

لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست



قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند

بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست



یازده بار به جای تو به مشهد رفتم

بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست



زخم دندان تو و جام پر از خون آبه

ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست



بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار

خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست



از همان دم پسر کوچکتان باران شد

تاهمین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست



در بقیع حرمت با دل خون می گفتم

که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست

Click for larger version



اسباب زحمت

من گریه می کنم که تماشا کنی مرا
مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا
حَجّت قبول دلبر احرام بسته ام
ای کاش در دعای خودت جا کنی مرا
با گریه کردن این دل من زنده می شود
دل مرده آمدم که تو احیا کنی مرا
اسباب زحمت تو شده این گدا ولی
هرگز مباد از سر خود وا كنی مرا
تو سفره دار گریه ی ماه محرّمی
چشمی پر اشک می شوم احیا کنی مرا
بیت الحرام سینه زنان، كوی كربلاست
دارم امید محرِم آنجا كنی مرا
همراه خویش زائر شش گوشه ام کنی
خاک قدوم اکبر لیلا کنی مرا
قاسم نعمتی

به نقل از فریاد العطش

Click for larger version

تو آمدی که...

تو آمدی برسی به مقام سرداری

که خون سرخ خدا با شما شود یاری

تو آمدی که به اذن خدا به دست تو

خدا گره بگشاید زکار بسیاری

تو آمدی که به اذن خدا کرم بکنی

بشر رها شود از بند هر گرفتاری

تو آمدی که بشر از شما بیاموزد

برادری و ادب ورزی و وفاداری

شما که اید که یعقوب در تمام عمر

ندیده است شما را به هیچ بازاری

شباهتی است میان تو و پدر آقا

که یک دم از دو دم ذوالفقار کراری

بدون بودن تو این جهان کسی کم داشت

تو آمدی که به معنا رسد علمداری

ستاره ها همه انگشت در دهان گفتند

که ماه روی زمین پانهاده انگاری

فرات قطره ای از آب مشک تو بوده است

و علقمه که به عشق شما شده جاری

خدا رسانده تو را به مقام سرداری

که خون سرخ خدا را شما کنی یاری

نادر حسینی

Click for larger version

قیامت

از هول دام و دانه دلم چون کبوتر است
این روزها دعای فرج خواندنی تر است
آقا! بساط قتل مرا جور کرده ای
مژگان توست تیر و دو ابروت خنجر است
با آن شمایلی که به ارباب رفته است
رویت هزار مرتبه از یوسفان سر است
اصلا عجیب نیست قیامت به پا کنی
این کار دست گرمی اولاد حیدر است
وقتی قرار نیست که فردا ببینمت
جان دادنم برای تو امروز بهتر است
بوی مدینه می رسد از انتظار تو
چشم انتظار آمدنت، چشم مادر است
در چشم توست ساحل دریای کربلا
در دست توست پرچم سقای کربلا
مسعود اصلانی

Click for larger version

عشق یعنی

عشق یعنی یکی درون دو تن

عشق یک روح رفته در دو بدن

 

عشق زهراست روبروی علی

نظر آنهم فقط به سوی علی

 

عشق راهی بدون خاتمه است

آخر، این راه، راهِ فاطمه است

 

فاطمه گفتم و دلم پر زد

باز شاعر به سیم آخر زد

 

زد دوباره دلی به این دریا

حسبنا الله و حسبنا زهرا

 

فاطمه قاب روبروی علی است

فاطمه غرق در وضوی علی است

 

فاطمه در کنار حیدر نه

فاطمه دختر پیمبر نه

 

خلق احمد به نور فاطمه بود

نور حیدر ظهور فاطمه بود

 

سیر لولاک آخرش زهراست

بی سبب نیست مادر باباست

 

یازده ماه دور گردن اوست

یازده گل به روی دامن اوست

 

یازده نور و یازده ساغر

یازده جوی جاری از کوثر

 

یازده عاشق از تبار علی

یازده عکس یادگار علی

 

یک دل او دارد و ازآن علی ست

فاطمه زور بازوان علی ست

 

یا علی بر لبش که جاری شد

برق زد عشق و ذوالفقاری شد

 

با تو تیغ علی دو دم دارد

با تو حیدر بگو چه کم دارد

 

دل شد از این حماسه بی پروا

حسبنا الله و حسبنا زهرا

 

قاسم صرافان

کوچه ی بنی هاشم

سلام

امروز یکی از دوستان با صفا و نکته سنج می گفت :

حضرت زهرا -س- شب عروسیشون وقتی به خونه ی داماد می رفتن  پیراهن عروسیشون رو

 به یه سائل بخشیدن . بیاین امشب ما هم بریم کوچه ی بنی هاشم . سر راه کاروان عروس .

بیاین ما هم بریم و از عروس که از خانواده ی لطف و احسانه بخوایم که به ما هم نظری از سر

 لطف کنن...

شب آسمانی

 

دستهایم ضریحتان را می جویند و چشمانم نور باران گنبد آسمانیتان را ...

دلم برای صحن با صفایتان تنگ شده

برای خواندن دو رکعت نماز عاشقی رو به قبله ی ضریحتان

خسته بودم و تب دار  که رسیدم به بارگاهتان . پیشانی که به خنکای ضریحتان سپردم

 و باران که بارید از نگاهم ُ

 عشق را تجربه کردم و دل عاشق کجا خستگی می شناسد ؟

و چقدر آن شب کوتاه بود ...

  درصحن شما نماز آیات خواندم برای تاریکی ماه ُ

 اما قلبم گواهی می داد که ماه کاظمین پر فروغ است ...

یادش به خیر آن شب آسمانی... 

 

دعای خسته دلان

بسم الله...

لب تشنه بود ، تشنة يك جرعه آب بود
مردي كه درد هاي دلش بي حساب بود
پا مي كشيد گوشة حجره به روي خاك
پروانه وار غرق تب و التهاب بود
از بسكه شعله ور شده بود آتش دلش
حتي نفس نفس زدنش هم عذاب بود
در ازدحامِ  هلهله هاي كنيزكان
فرياد استغاثه ی او بي جواب بود
يك جرعه آب نذر امامش كسي نكرد
رفع عطش اگر چه کمال ثواب بود
آخر شبيه جد غريبش شهيد شد
آري دعاي خسته دلان مستجاب بود
غربت براي آل علي تازگي نداشت
در آن ديار كشتن مظلوم باب بود
تا سايه بان پيكر نورانيش شوند
بال كبوتران حرم را شتاب بود
اما فداي بي كفن دشت كربلا
آلاله اي كه زخم تنش بي حساب بود
هم تيغ و نيزه خون تنش را مكيده بود
هم داغديده ی شرر آفتاب بود
یوسف رحیمی

به نقل از سایت فریاد العطش

ما فقط محو کاظمین توایم ...

با حضورت ستاره ها گفتند

نور در خانه ی امام رضاست

کهکشان ها شبیه تسبیحی

دست دردانه ی امام رضاست

 

مثل باران همیشه دستانت

رزق و روزی برای مردم داشت

برکت در مدینه بود از بس

چهره ات رنگ و بوی گندم داشت

 

زیر پایت همیشه جاری بود

موج در موج دشتی از دریا

به خدا با خدا تر از موسا

بی عصا می گذشت از دریا

 

با خداوند هم کلام شدی

علت بهت خاص و عام شدی

کودکی هایتان بزرگی بود

در همان کودکی امام شدی

 

رزق و روزی شعر دست شماست

تا نفس هست زیر دین توایم

تا جهان هست و تا نفس باقی است

ما فقط محو کاظین تو ایم

 

من به لطف نگاهت ای باران

سوی مشهد زیاد می آیم

دست بر روی سینه هر بار از

سمت باب الجواد می آیم

سید حمید رضا برقعی

Click for larger version

دلتنگ اذان حرم کرب بلایم

شبی ساکت و دلگیر
خودم بودم و قلبی که ز غم بسته به زنجیر
وهنگام اذان بود که پیچید در آفاق، همه جا نغمه ی تکبیر
نوشتند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش
و مشغول دعا باش
که آن لحظه بود لحظه ی شیرین اجابت
و باز است به درگاه الهی در رحمت
شدم غرق عبادت
دو چشمم پر از اشک شد و روی لبانم همه سوگند
که یا رب تو رهایم کن از این بند
و گفتم به خدا بین دعایم که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم
همان‌ جا که دل از سوز فراقش شده بی‌تاب
همان‌ جا که زده دست به دامان زمین خوشه ی مهتاب
همان وادی سوز و عطش و درد
همان وادی شرمندگی آب
همان وادی پاک حرم حضرت ارباب
همان‌ جا که زمینش همه نور است حضور است
حماسه است، غرور است پر از شور و شعور است
شرفمند‌تر از وادی طور است
و فرش حرمش از پر حور است
وبر مهدی زهرا همه شب راه عبور است
همان‌جا که حرم خانه ی دل هاست
وعشقش همه در آب و گل ماست
عبادتگه موسی است
دخیل حرمش حضرت عیسی است
زیارتگه زهراست، و زیباست
خدا محو تماشاست
که یک سو حرم شاه، و یک سو حرم حضرت سقاست
مکانی که قدم‌ رنجه نموده است گل یاس
تمامش کند از عشق و احساس
به لبهاش بود ذکر ابالفضل و دریای دو چشمش پر الماس
همان کعبة کوچک کف‌العباس
مکانی که در آن عشق زند موج لبانت
همان‌ جا که زند پر دل من هر دم و هر شب
همان‌ جا که به خاکش همه جا هست
نشان از قدم محترم حضرت زینب
همان خاک که بدر واحد وخندق واحزاب وحنین است
همان جان که زمین معرکه ی عشق حسین است
خیابان بهشتی که معروف به بین‌الحرمین است
دوباره به سما رفت شررهای دعایم
وگفتم به خدایم که دلتنگ اذان حرم کرببلایم

با تشکر از دوستان عزیز در وبلاگ کانون فرهنگی هنری مرحوم ابوترابی

Click for larger version

شعری به نام ضریحت

حمید برقعی این ابیات را در مراسم رونمایی از ضریح مطهر امام حسین(ع) قرائت کرد :

خلیل وار ببینید عید قربان را
به رونمایی شش گوشه می‌دهم جان را
چگونه است که دل کربلایی است امروز
فرا گرفته چرا عطر سیب ایران را
بهشت پنجره دیگری به قم گشوده کنون
که مست کرده هوایش دل خراسان را
خدا کند خبری این چنین بیاید که
بنا شده است بسازیم قبر پنهان را
برای حضرت زهرا ضریح می‌سازیم
و دست فرشچیان طرح می‌زند آن را
*********
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال نسیمی که با تمام وجود
دخیل بر علم پرچم و کتل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده است
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلایی‌ها
لبم حلاوت احلی من العسل دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من این قدر دوستت دارم
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه خون
که رو سیاهی ما نیز راه حل دارد

 

مفاهیم به کار رفته در ضریح جدید امام حسین -علیه السلام-

۱٫سوره مبارکه فجر

۲٫ قسمت پیش روی مبارک:
«وَ مَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلَا یُسْرِف فى الْقَتْلِ إِنَّهُ کاَنَ مَنصُورًا»(الأسراء/۳۳)

ترجمه: آنکه به ستم کشته شود براى وارث او حقّى نهاده‏ایم پس نباید در کشتن (به قصاص) گزافکارى کند.

۳٫ قسمت بالای سر مبارک:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکم تَطْهِیرًا»(الأحزاب/۳۳)

ترجمه: جز این نیست که خداوند مى‏خواهد از شما اهل‌بیت علیه السلام هر پلیدى را بزداید و شما را به شایستگى پاک گرداند.

۴٫ قسمت پشت سر مبارک:

«وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِى عَنّى فَإِنّى قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لىِ وَ لْیُؤْمِنُواْ بىِ لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُون»(البقرة/۱۸۶)

ترجمه: و چون بندگانم درباره من از تو پرسند من نزدیکم، دعاکننده چون مرا بخواند دعا(ى او) را پاسخ مى‏دهم پس باید دعوت مرا پاسخ دهند و به من ایمان آورند باشد که راهیاب شوند.

۵٫ قسمت پایین پای مبارک:

«یَالَیْتَنىِ کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا»(النساء/۷۳)

ترجمه: کاش من نیز با آنان (همراه) مى‏بودم تا به رستگارى سترگى مى‏رسیدم!

۶٫ کنج پیش روی علی‌اکبر علیه السلام:

«سَلَامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّة»(النحل/۳۲)

ترجمه: درود بر شما! براى کارهایى که مى‏کردید به بهشت درآیید!

۷٫ کنج پشت سر علی‌اکبر علیه السلام:

«سَلَامٌ عَلَیْکمُ بِمَا صَبرتم‏»(الرعد/۲۴)

ترجمه: درود بر شما به شکیبى که ورزیده‏اید.

۸٫ روی در ضریح:

«ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ءَامِنِین»(الحجر/۴۶)

ترجمه: در آن با تندرستى و ایمنى درآیید!

ادامه نوشته

از او دوا گرفت مسیحا... هوالشفا

 

از لحظه نخست، خداداد عاشقم

از ساعتی که روح به من داد عاشقم

خورشید... در حرارت عشق تو آتشم

گرم توام به شدت مرداد، عاشقم

با تیشه تیشه اشک شدم بیستون شکن

"شیرین" ببین به شیوه "فرهاد" عاشقم

از داستان صبح ازل در تحیرم

تا اینکه چشم تو به من افتاد... عاشقم

شیرین شهد لعل لب تو عسل ترین

یوسف ترین عزیزی و ضرب المثل ترین

از آن زمان که شورزن این علم شده

با کیمیای عشق دلم هم قسم شده

آوردنم به قصر تو با چهره ای سیاه

آری سگی به حرمت تو محترم شده

از بس که محض تشنگی ات گریه کرده ایم

مظلومی قیام تو "بار دلم" شده

نوح نجات، "تشنه لبیک ها" ببین

از شدت علاقه دلم هم حرم شده

آقایی و به عشق قسم دوست دارمت

ای زندگی من چه کنم دوست دارمت

من که شما ندیده مرید شما شدم

سرمست از فرات همان ابتدا شدم

از لطف رزق پاک و همین گریه بر تو بود

اینکه علی شناس شدم، باخدا شدم

پرچم بدوش در تب ایام کودکی

از پابرهنه های همین دسته ها شدم

نوزاد بودم و لحظات نخست بود

تا آشنا به تربت کرببلا شدم

در زیر قبه حرم عرش حائرت

فرموده اند اینکه "خدا هست... زائرت"

ما را خودش نوشته مسلمان منبرش

حر و زهیرهای حواشی دفترش

ما را خودش نوشته به چشم محبتش

همراه جبرئیل، پریشان کبوترش

شور حسین عاقبت خیر میدهد...

چون بی نتیجه نیست دعاهای مادرش

دنیا به قد هیبت نامش کفن نداشت

شاهی که بود زینت دوش پیمبرش

او عین عشق هست و پر از شور عین، ما

پیر "حسین منی انا من حسین" ما

از او دوا گرفت مسیحا... هوالشفا

یعنی حسین روح تسلا... هوالشفا

با نوح بود... همدم یوسف... کنار هود

جبریل هم که گفت به موسی... هوالشفا

ای قوم خسته جان خداجو... هوالطبیب

ای تشنگان جام مداوا... هوالشفا

بال و پرت شکسته؟ امیدت کجاست پس؟

فطرس قسم به حضرت  زهرا... هوالشفا

آری رواست هر چه دعا در جوار او

حتی شفاست خوردن خاک مزار او

او عهد کرده است چنان مست جان دهد

تا عرش و فرش و لوح و قلم را تکان دهد

با او و یا مقابل او؟ پاسخی است سخت

هر کس به اختیار خودش امتحان دهد!

او هر چه داشت داد برای نجات ما

تا عشق را به مردم دنیا نشان دهد

یا شاعرانه وصف کنم که برای خود

آمد به ما جلالت دیوانگان دهد

مهدی عبدالکریمی- سایت تبیان

Click for larger version

ملائکه و تربت امام حسین-ع-

نزد ملائکه مقرب خداوند تربت حضرت سیدالشهداء علیه السلام از جایگاه و منزلت بالائی برخوردار است و آنان هم احترام خاصی برای تربت آن حضرت قائل هستند کما اینکه در احادیث متعددی به این مسئله اشاره شده است.

امام صادق علیه السلام می فرمایند: هرگاه ملائکه به زمین نازل می شوند حورالعین از آنها خواهش می کنند تا تسبیح و تربت قبر حسین علیه السلام را برای آنان هدیه ببرند.

مکارم الاخلاق: ص 281

آی کنعانی ها!

              این خبر را برسانید به کنعانی ها

                         بوی پیراهن خونی کسی می آید ...

 

                وای حسین....

                      

Click for larger version

پنج دهه مانده...

ابر چشمم ز غم دوست پر از باران است

                دل به جان آمده و سوخته ی جانان است

                          روی هم پنج دهه مانده ندا سر بدهیم :

                                      امشبی را  شه دین در حرمش مهمان است ...

Click for larger version

خاطر ه ای از شفا گرفتن یك پسر بچه اصفهانی“

"
سیدامیر مشتاقیان یك خاطره دیگر نیز از شب های كشیك خود در زیر نقار خانه امام رضا(ع) باز گو می كند و آن شفا گرفتن یك پسر بچه نابینای اصفهانی است.

این خادم حرم مطهر امام رضا (ع) كه خود شاهد عینی شفا گرفتن پسر بچه نابینا بوده است می گوید: یكی از شب ها در زیر نقار خانه مشغول به خدمت بودم، در بین مردم ولوله ای پیچیده بود كه پشت پنجره فولاد یك بچه شفا گرفته است، به اتفاق یكی دو تا از همكاران به قسمت پنجره فولاد رفتیم، هر زائری كه پشت پنجره فولاد بچه ای را بغل داشت، مردم متوجه او می شدند و فكر می كردند این بچه، همان بچه شفا گرفته است. من یك مرتبه دو تا خانم را دیدم كه از سمت پنجره فولاد به سمت درب خروجی صحن می روند تا از صحن خارج شوند، از قسمت درب جلوی صحن به سمت خانم ها رفتم به آنها گفتم خانم زیر چادرتان چیست؟

او در ادامه می گوید: خانم چادرش را كنار زد و گفت "بچه منه" ،گفتم خانم بچه شما مشكلی داره كه او را زیر چادر گرفته اید؟زن گفت"بچه من نابیناست" و شروع به گریه كردن كرد. من خیلی تصادفی تسبیح خودم را جلوی صورت بچه گرفتم دیدم بچه در هوا تسبیح منو گرفت. تا بچه اینكار را كرد این دو خانم شروع كردن به فریاد كشیدن و تقریباً تمام جمعیتی كه داخل صحن بودند متوجه ما شدند و ازدحام زیادی صورت گرفت.

مشتاقیان ادامه داد: بلافاصله بچه را به همراه دوخانم به دفتر شفا یافتگان بردم، یكی از دوستان من كه بیرون از دفتر بود، منو صدا زد و گفت: " آقای مشتاقیان اینجا مردم ازدحام كرده اند، اگر می شود بیایید برای آنها صحبت كنید" من با یك بلندگوی دستی بین جمعیت رفتم و درحال صحبت كردن برای آنها بودم كه یك آقایی از داخل جمعیت صدا زد كه: " آقا اون بچه ای كه بردی بچه منه، بچه منه!"، منم مرد را به دفتر شفا یافتگان بردم و از آنجایی كه آن دو خانم نمی توانستند صحبت كنند از مرد خواستم تا ماجرا را توضیح بدهد.

این خادم حرم امام رضا(ع) ماجرا را اینگونه از زبان آن مرد تعریف می كند:

" من كارمند ذوب آهن اصفهان هستم، بعد از چندسال بچه دار شدیم و متوجه شدیم كه پسر ما مشكل بینایی دارد و به پزشكان متخصص زیادی مراجعه كردیم و همه می گفتند كه پسر شما نابیناست. حتی یك پزشك به ما اینطور گفت كه از هر یك میلیون نفر، یك نفر با این مشكل روبروست و در ایران نیز ۷ نفر این بیماری را دارند."

"ظهر یك روز به خانه آمدم و همسرم از من خواست تا به مشهد بیایم، از آنجاییكه برای معالجه فرزندم به شهرهای مختلفی مثل تهران، شیراز و ... سفر كرده بودیم، مشكل مالی پیدا كرده بودم و از محل كارم نیز نمی توانستم مرخصی بگیرم، از مدیر قسمتی كه در آن مشغول بكار بودم خواستم تا به من مرخصی بدهد و به اوگفتم" یك دكتری در مشهد به ما نشان داده اند، می رویم اگر به ما جواب نداد دیگر پیش هیچ دكتری نمی رویم"، در نهایت ۳ روز مرخصی گرفتم و دیروز از اصفهان با اتوبوس حركت كردیم و امروز به مشهد رسیدیم، وقتی وارد مشهد شدیم رفتیم كه یك روز مسافرخانه اجاره كنیم كه صاحب مسافرخانه هم به ما گفت"اینهمه راه از اصفهان آمده اید فقط برای یك روز!؟" من به او گفتم "ما فقط یك روز وقت و مهلت داریم اگر در این یك روز امام رضا(ع) به ما جواب داد كه تا آخر عمر غلامی او را خواهم كرد، اگر جواب نداد كه دیگر هیچ جایی نمی توانیم برویم تا جواب بگیریم."

"همان روز وارد حرم شدیم و پسرم، همسرم و مادرخانمم را به پشت پنجره فولاد بردم و خودم آمدم كنار سقاخانه ایستادم، به گنبد و پرچم نگاه می كردم و با امام رضا(ع) صحبت می كردم و میگفتم؛ یا امام رضا شما یك آقازاده به نام جوادالائمه داری، من هم یك پسر دارم كه نابیناست، وقتی كه پیرشدم این پسر باید عصای دست من باشد، نه اینكه من دست او را بگیرم."

"هنوز تو این حال و هوا بودم كه شما را دیدم كه بچه منو به سمت دفتر شفایافتگان می بردی"

این خادم حرم مطهر امام رضا(ع) در پایان گفت: اگر با دل شكسته از اهل بیت(ع) چیزی بخواهید، امكان ندارد كه اهل بیت(ع) دست شما را خالی رها كنند.

"كبوتری حرم اندیش دیده ام در خویش"

"عروج بال و پری را كشیده ام در خویش"

"وپشت پنجره دلنواز فولادت"

"به استجابت دعایی رسیده ام در خویش"

گزارش از مسعود محقق

خبرنگار ایسنا منطقه سمنان

به نقل از وبلاگ ایه های انتظار

Click for larger version

خاطره ی کفشدار حرم

 کشیک کفشداری داشتم ؛ نوبتِ من شب بود ؛ معمولا بین ما خادمین رسمه که اگه حاجتی یا مشکلی داشته باشیم غذای نوبت کشیکمون رو نذر حضرت رضا ع می کنیم و تقریبا بی استثنا مشکلمون حل میشه و حاجت روا میشیم مگر اینکه چیزی خارج از صلاح و خیر درخواست کنیم تازه همون هم بزودی حکمتش برامون روشن می شه و با این التفات ؛ راضی می شیم . . .  خلاصه ایشون اینطور ادامه دادند :
 اونشب گرسنه بودم . . . از مهمانسرای حضرت ؛ سهم شام ِ کفشداری ِ ما رو آوردن ؛ دوستانم شامشونو خوردن ولی من چون نذر داشتم با شکم گرسنه شامِ داغِ حاضر آماده رو گرفتم دستم و رفتم توی صحن تا بدم به یکی از زایرین که محتاج تر و مستحق تر باشه . . . 
معمولا هروقت غذا به دست و با لباس خدمت به صحن می رفتم همه میریختن اطرافم که یه تکه از اونو به عنوان تبرک با خودشون ببرن و همیشه غوغایی به پا می شد اما این دفعه هیچکس به طرف من نیومد ! نه ازدحامی نه درخواستی؛ یعنی چه؟ چرا ایندفعه اینجوریه؟ چشمم افتاد به یه پیرزن خمیده قامت با یه چادر کهنه ؛ گفتم : خودشه ؛ باید شامو به او بدم و نذرمو ادا کنم اما تا اومدم اقدام کنم با بی اعتنایی از کنارم رد شد و من مثل آدمهای حیرون تا به خودم اومدم دیدم چند متر با من فاصله گرفته و پشت به من داره به راهش ادامه میده و من هم هیچ انگیزه ای ندارم که به طرفش برم!؟ این وضعیت عادی نیست . من بارها اینکارو انجام دادم امشب هیچ اقبال و استقبالی نیست ! تاحالا این وضعو ندیده بودم . دلم گرفت شایدم یه کمی بارونی شدم . . . یا امام رضا ! نکنه از دست من ناراحتین و اصلا دوست ندارین که به درگاهتون عرض حاجت کنم ؟ واینها هم علامتهاشن؟
احساس غربت ؛ محرومیت و تنهایی بدجوری داشت اذیتم می کرد و این فکر که ببینم چه کار کردم که حضرت از این خادم خودشون دلگیر شدن . . . .


توی همین احوال یکدفعه چشمم افتاد به مردی شیک پوش با کت و شلوار اطو کشیده و مرتب که دستِ بچة 9-10 ساله اش رو گرفته بود و داشت از حرم خارج می شد و به صحن میومد ؛ بچه هم لباس مرتبی به تن داشت و سفت و سخت دست بابا رو چسبیده بود . با دیدن اونها بطور عجیب و غریبی حالم دگرگون شد و مثل دفعه های قبل که نذر میکردم اون احساس گرمی و شوق رو به شدت در خودم حس کردم ؛ دیگه از اون غربت و بی اعتناییِ آزاردهنده اثری نبود . . . مثل آهن و آهنربا دارم به طرف این پدر و پسر کشیده می شم بدون اینکه بفهمم چرا؟   به طرفشون راه افتادم ولی اینکار هیچ منطقی نداره ؛ ایناکه مستحق نیستن ! احتمالا توی بهترین هتلهای مشهد اتاق دارن و یه شام مفصل هم انتظارشونو میکشه ؛ اونوقت من شام نذریِ حضرت رو بدم به اینها؟ نه اینها مستحق نیستند. 

یکدفعه با این افکار به خودم اومدم و دوباره سرِ جام میخکوب شدم . . . ولی انگار مقاومت بی فایدس! بی اختیار و خارج از هر محاسبه و منطقی دارم به طرفشون جذب می شم و دست خودم نیست . . .  بالاخره چند ثانیه بعد دلمو زدم به دریا و راه افتادم و در حالیکه ظرف یکبار مصرف شام روی دستهام بود با احترام بهشون تعارف کردم وگفتم : سلام !  این شامِ حضرت رضا ع است و منهم از خادمین حرم هستم این مال شماست !!! حالا خودم هم نمیدونم چرا دارم این کارو انجام میدم . . .


مرد شیک پوش با تعجب و بُهت ؛ مدتی به ظرف شام خیره شد و یه دفعه خون دوید توی صورتش ؛ پسرش با خوشحالی گفت : بابا شام ! و پدر بی اختیار زد زیر گریه !! . . .   من مات و مبهوت با نگرانی پرسیدم : چی شده ؟ شما رو ناراحت کردم؟ پدر در حالیکه اشکهاشو از روی صورتش پاک می کرد گفت : خیر آقا ؛ ما از شما خیلی هم متشکریم ! گریه من به خاطر کرامتی است که هم اکنون از این امام بزرگوار دیدم . . .

و چون نمی تونست درست صحبت کنه  با سختی کلمات رو ادا کرد و دیگه گریه امانش نداد . . . چند لحظه به همین ترتیب گذشت ؛ وقتی آرومتر شد گفت : همین الان که توی حرم بودیم داشتیم ضریحو طواف میکردیم که ناگهان دیدم پسرم وسط آن شلوغی و ازدحام خم شد و چیزی از روی زمین برداشت و به دهن گذاشت و خورد . گفتم : چه کار کردی؟ این چی بود که خوردی؟ گفت : یه دونه نخودچی روی زمین افتاده بود برداشتم خوردم . من با عصبانیت دستشو کشیدم و گفتم : چرا اینکارو کردی؟ مگه تو نمی دونی که زمینِ اینجا زیر پای اینهمه زایر از شهرهای مختلف ؛ کثیف می شه و حتما اون نخودچی هم به پای اونا خورده و کثیف شده ؛ اونوقت تو اونو می ذاری توی دهنت و می خوری؟ حساب نمی کنی که هزارتا مرض می گیری؟  پسرم در حالیکه ترسیده بود بغض کرد و گفت : آخه پدر یه عالمه وقته که اینجا هستیم و من گرسنه ام ؛ شما هم که به هتل نمی رین تا شام بخوریم ؛ من خسته شدم . . .


با عصبانیت گفتم : گرسنه ای؟ به ایشان بگو گرسنه ای! . . . و اشاره کردم به ضریح حضرت رضا ع ؛ راستش خودم هم نفهمیدم که چرا در اون لحظه چنین حرفی زدم؟ و پسرم بلافاصله رو به ضریح گفت : ای امام رضا من گرسنه ام ! . . .  وقتی او با صدای بلند رو به ضریح اظهار گرسنگی کرد  از کار خودم خجالت کشیدم و در دلم از امام ع عذرخواهی کردم و از بقیه اعمالی که در حرم داشتم منصرف شدم تا با پسرم به هتل بریم و به او شام بدم . از حرم خارج شدیم که شما رو در صحن دیدم و این شامِ تعارفی حضرت رضا رو . . . حالا نمیدونم حال خودمو چطوری براتون توصیف کنم . ای کاش به پسرم می گفتم چیز دیگری از حضرت    بخواد ؛ و مجددا زد زیر گریه  . . .


آقای « ا.آ» ادامه داد : در حالیکه خودم هم گریه میکردم با خوشحالی شام رو به اون پسر دادم و از اینکه حضرت منو پذیرفتند احساس سرافرازی و سربلندی کردم و البته مشکل بنده نیز به سرعت گره گشایی شد ./

 

زائر

ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدایی

خفته در خاک خراسان تو غریب الغربایی

اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند

ای به قربان تو آقا که تو حج فقرایی

سلام ُ این روزها خیلی ها دارن بار سفر حج رو می بندن و عازم سرزمین وحی می شن . خیلی دلم می خواست من هم زائر سرزمین صفا و مروه بودم .

اما خدا حج دیگری رو قسمت این حقیر کرده . انشاءالله عازم زیارت شمس الشموس امام رئوف امام رضا -علیه السلام - هستم و دعا گوی

همه ی عزیزان .  

طواف

 

بادلی محـرم  طـــواف  حج  سـلطان  امدم

حاجی ام از  ان  زمـانی  که خراسان  امدم

در کنار  تو  به  حس  بی نیـازی  می رسم

درد  دارم  بـی  تو  که  دنـبال درمــان  امدم

روبـــروی  پنــجره  فـولاد  گریـه   می کـــنم

مشهد ابری نیست من هستم که باران امدم

گنـــبد   تو   اســـمان را  افتـــــابی می کند

گر چه در  چشم  همه  مانند  سلمان  امدم

روز میلادت شنیدم سفره ات پهن  است که

اینچنین  من  دستپاچه  مثل  مهمان  امدم

صابر خراسانی

Click for larger version

صلوات امام رضا -ع-

اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ

10 توصیه از حضرت آیت الله بهجت

 آیت‌الله العظمی بهجت می‌فرمود:
 
لازم نیست حوائج خود را در محضر امام بشمرید. حضرت می‌دانند، مبالغه در دعاها نکنید!
زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه‌السلام به کسی فرمودند: از بعضی گریه‌ها ناراحت هستم!
بقیه درادامه ی مطلب:
1- زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیه‌السلام اذن دخول می‌طلبید و می‌گویید:

«أأدخل یا حجة الله: ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟»

زیارت امام رضا علیه‌السلام از زیارت امام حسین علیه‌السلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه‌السلام می‌روند. ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه‌السلام می‌آیند.


2- به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه‌السلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیه‌السلام اذن دخول داده‌اند و وارد شوید.

3- اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.

4- بسیاری از حضرت رضا علیه‌السلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس،- هم همین طور – کسی مادرش را به کول می‌گرفت و به حرم می‌برد. چیزهای عجیبی را می‌دید.

5- ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ماشاءالله به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غده‌ای داشت و می‌بایستی مورد عمل جراحی قرار می‌گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا(ع) خواست او را شفا بدهد، شب، حضرت معصومه علیهاالسلام را در خواب دید که به وی فرمود: «غده خوب می‌شود. احتیاج به عمل ندارد!» ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته، خواهر جوابش را داده است.

6- همه زیارتنامه‌ها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. -قلب شما- این زیارات را بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه‌السلام بشمرید. حضرت علیه‌السلام می‌دانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه‌السلام به کسی فرمودند: «از بعضی گریه‌ها ناراحت هستم!»

7- یکی از بزرگان می‌گوید، من به دو چیز امیدوارم؛ نخست آنکه قرآن را با کسالت نخوانده‌ام. بر خلاف بعضی که قرآن را آنچنان می‌خوانند که گویی شاهنامه می‌خوانند. قرآن کریم موجودی است شبیه عترت. دوم، در مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداء گریه کرده‌ام.

حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی رحمة‌الله علیه مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند: «در روز عاشورا مقداری از گِلِ عزاداری امام حسین علیه‌السلام را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم!»

پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیه‌السلام حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد.

«در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: کربلا بودم.»

این جمله دو معنی دارد:

معنی اول این که حضرت رضا علیه‌السلام آن روز به کربلا رفته بودند.

معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیه‌السلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آنجا آتش روشن کردند!

8- کسی وارد حرم حضرت رضا علیه‌السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه می‌باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین – سلام الله علیهم – را یک یک با سلام ذکر می‌فرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء است.

9- در همین حرم حضرت رضا علیه‌السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه‌السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کردند.

روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف شد. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت است! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهماالسلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کردند. زیارت‌نامه می‌خواندند. همین زیارت‌نامه معمولی را می‌خواندند! پس از خواندن زیارت‌نامه از همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع شد حال آیا حضرت رضا علیه‌السلام وفات کرده است؟

10- حرف آخر این که: عمل کنیم به هر آنچه که می‌دانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمی‌دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم.

برگرفته شده از:کتاب برگی ازدفترآفتاب


به نقل از وبلاگ محب الرضا

Click for larger version

بهترین بندگان خدا

« سُئِلَ عَلَيْهِ السَّلامُ عَنْ خِيارِ الْعبادِ؟ فَقالَ(عليه السلام):أَلَّذينَ إِذا أَحْسَنُوا إِسْتَبْشَرُوا، وَ إِذا أَساؤُوا إِسْتَغْفَرُوا وَ إِذا أُعْطُوا شَكَرُوا، وَ إِذا أُبْتِلُوا صَبَرُوا، وَ إِذا غَضِبُوا عَفَوْ ».
از امام رضا(عليه السلام) درباره بهترين بندگان سؤال شد.
فرمود: آنان كه هر گاه نيكى كنند خوشحال شوند، و هرگاه بدى كنند آمرزش خواهند، و هر گاه عطا شوند شكر گزارند و هر گاه بلا بينند صبر كنند، و هر گاه خشم كنند درگذرند

 

 آلبوم و آرشیو کارت پستال ها | کارت پستال ولادت امام رضا (ع) | www.vefagh.co.ir

من زار قبر الحسین -ع-

قال الرضا علیه السلام: من زار قبرالحسین (ع) بشط الفرات كان كمن زار الله.
امام رضا علیه السلام فرمود: كسى كه قبر امام حسین علیه السلام را در كرانه فرات زیارت كند، مثل كسى است كه خدا را زیارت كرده است.
مستدرك الوسائل، ج 10، ص250؛ به نقل از كامل الزیارات

 

 

پنجره فولاد رضا برات کربلا میده...

 

Click for larger version

معرفی کتاب - طوفان واژه ها

به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد .نگهم خواب ندارد .قلمم گوشه ی دفتر .غزل ناب ندارد .

شب من روزن مهتاب ندارد .

همه گویند به انگشت اشاره :

مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد .....؟؟

تو کجایی ..؟تو کجایی شده ام باز هوایی .شده ام باز هوایی ....

گریه کن گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه زمقتل بنویسم .و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است .به گستردگی ساحل نیل است ....

و این بحر طویل است .

و ببخشید اگر این مخمل خون بر تن تب دار حروف است .که این روضه ی مکشوف لهوف است .....

عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج زن آب فرات است .

و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است : ولی حیف که ارباب (( قتیل العبرات )) است .ولی حیف که ارباب((اسیر الکربات )) است ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنه ی یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی ..

فکر می کنم این بحرطویل برای همه ی ما شعری آشناست . شاعر این شعرزیبا سید حمید رضا برقعی است . این شعررا به همراه ۲۳ شعر زیبا و آیینی دیگر ُ می توانید در کتاب « طوفان واژه ها »اثر سید حمید رضا برقعی  بیابید .

ناشر:ابتکار دانش ( البته چند انتشارات دیگر هم این کتاب را به چاپ رسانده اند )

قیمت:۱۳۰۰ تومان

خندیدو رفت

گفتم کجا؟           

      گفتا به خون

                گفتم چرا؟

                     گفتا جنون

                             گفتم که کی؟

                                      گفتا کنون

            گفتم نرو              

                         خندید و رفت...

 

جیزی شبیه هیچ

دستان شما پاسخ صد ها مین است

با برق نگاهتان جهان آذین است

 از کرب و بلا بوی شما می آید

مضمون رباعی جدیدم این است

.................................................................................

این منم چیزی شبیه هیچ ...

دوست دارم کمی شبیه تو شوم ...

شبیه کلمه ای که خدا دوستش دارد ...

شهید

Click for larger version

برداشت از وب راه وصال