با خبر از یار

احمد بن اسحاق در حجره ی مولایش امام حسن عسکری(ع) نشسته بود که نگاهش به قلم و دواتی افتاد که امام(ع) در نگارش از آنها استفاده می کردند. با دیدن قلم و دوات، او با خودش گفت که چقدر خوب می شد که من هم، نمونه ای از خط مولایم را داشته باشم.

همان لحظه، برای بیان خواسته اش رو به امام حسن عسکری(ع) کرد و در حالی که نگاهش را به زمین دوخته بود، گفت: آقا جان، می شود من نمونه ای از دستخط شما را داشته باشم؟

امام(ع) تقاضایش را پذیرفتند و فرمودند: اى احمد! خطّ، از هر كسى كه باشد متفاوت خواهد بود، چون قلم يكسان نيست و ريز و درشت دارد، سپس حضرت قلم و دوات را برداشتند و  مشغول نوشتن شدند. احمد دیگر پلک هم نمی زد، تمام حواسش را داده بود به نوشته ی امام(ع).

امام حسن عسکری(ع) وقتى که مى خواستند قلم را از دوات خارج كنند سر قلم را به لبه دوات مى كشيدند تا جوهر اضافى پاك شود و خطّ تميز و زيبا شود.
اما دل احمد به داشتن دستخط راضی نشد و با خودش گفت: اى كاش امام(ع) اين قلم را به عنوان يادبود و هديه، به من می دادند.
امام حسن عسکری(ع) نوشتن را تمام کردند و در حالی که مشغول صحبت با احمد بودند با دستمالی، قلم را پاک کردند و فرمودند: بيا احمد، اين قلم را بگير.

آقا مثل همیشه از دل یارش باخبر بود...

http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/asgari/kamel/20.jpg

کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

دوباره پای غزل سویتان دوان شده است

حروف واژه عشقم ترانه خوان شده است

 

ردیف و قافیه هایم فقط به ذوق شماست

که اینچنین همه همرنگ آسمان شده است

 

زبان رو به سوی قبله مانده طبعم

به جان رسیده و انگار پرتوان شده است

 

فضای آبی شعرم نثار مقدمتان

بهار هم به قدوم شما جوان شده است

 

نَمی ز بارش حُسن شما و آل شما

کتاب شعر و غزلهای شاعران شده است

 

فضای شعر، پر از لطف بی کرانه توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

 

چه منتی به سر خلقت خدا داری

اگر به چشم زمین پای خویش بگذاری

 

سحاب رحمتی و پای آسمان خدا

کنار می کشد آن ساعتی که می باری

 

فرشتگان همه مبهوت جلوه رویت

چه دلربایی... عجب دلبری... چه دلداری...

 

تو آخرین گل یاسی که نقش هایت را

به کوچه باغ قدیمی شهر می کاری

 

پس از تو صبح مدینه دگر نخواهد دید

طلوع نسل خدا را زمان بیداری

 

لبان حضرت هادی پر از ترانه توست

کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست

 

اگرچه عمر تو ایام کمتری دارد

ولی به عمر دو صد نوح برتری دارد

 

بهشت کوی تو! نه... نه... غباری از کویت

کجا به وعده جنت برابری دارد؟

 

کدام دلبری آن هم به نقد جان دادن

شبیه و مثل تو آنقدر مشتری دارد

 

دل مریض من آقا اگرچه ناخوش بود

ولی به لطف تو اوضاع بهتری دارد

 

گدای ریزه خور سفره تو سلطان است

چرا که بر سر خود تاج سروری دارد

 

نگاه ماست که دنبال آب و دانه توست

کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست

 

خوشا به حال کسی که هواییت باشد

گدای روز وشب سامراییت باشد

 

شنید هرکه حدیث تو از پس پرده

همیشه مست کلام خداییت باشد

 

عبادت تو میان درندگان یعنی

جهان به سلطه فرمانرواییت باشد

 

کسی که در وطنش خانه رضا دارد

هلاک کنیه ابن الرضاییت باشد

 

خوشا به آنکه به یاد ضریح شش گوشت

مسافر حرم کربلاییت باشد

 

بیا مرا بطلب ، دل پر از بهانه توست

کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست

 

شما که جود و کرم عادت و مرام شماست

گدا همیشه پر از شرم احترام شماست

 

شما که صاحب شیرین ترین اسمائید

همیشه روی لب ما طنین نام شماست

 

شما که هیچ زمان حج نرفته اید اما

هم آب زمزم و هم کعبه تشنه کام شماست

 

شماکه حجت حقید در برابر ما

به گفته خودتان فاطمه امام شماست

 

تو را به فاطمه آقا خودت دعایی کن

که استجابت، اجزایی از کلام شماست

 

دعا برای فرج نزد آستانه توست

کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست

 

محمد بیابانی

http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/asgari/kamel/19.jpg

سیدنا یا حسن العسکری

ای شرفت فوق ثنا گستری

داده خدایت به جهان برتری

شمس و قمر دور رخت مشتری

کرده ز خلق دو جهان دلبری

خاک کف پات سر سروری

سیدنا یا حسن العسکری

قدر، بود رشته ای از موی تو

بدر، بود آیتی از روی تو

خُلق عظیم نبوی خوی تو

مهدی موعود ثناگوی تو

مهر تو بر چرخ کند محوری

سیدنا یا حسن العسکری

نخل وجودت ثمر فاطمه

بحر عنایت گهر فاطمه

شمس ولایت قمر فاطمه

صد چو مسیح ای پسر فاطمه

از تو گرفته دم جان پروری

سیدنا یا حسن العسکری

یازدهم آینه ی سرمدی

نام، حسن خود بری از هر بدی

پیر خرد درس تو را مبتدی

نطق تو را موعظه ی احمدی

تیغ تو را معجزه ی حیدری

سیدنا یا حسن العسکری

بر سه محمد ثمری یا حسن

چار علی را پسری یا حسن

مصلح کل را پدری یا حسن

فوق ثنای بشری یا حسن

کرده خدا بر تو ثنا گستری

سیدنا یا حسن العسکری

جود ز تو لطف و عنایت ز توست

حکمت و توحید و ولایت ز توست

آنچه شنیدیم روایت ز توست

رهبری و علم و هدایت ز توست

بر تو برازنده بود رهبری

سیدنا یا حسن العسکری

نور هُدی یا حسن بن علی

بحر عطا یا حسن بن علی

روی خدا یا حسن بن علی

هست روا یا حسن بن علی

حُسن تو را لاف خدا منظری

سیدنا یا حسن العسکری

ای همه جا وصف تو نُقل دهن

مهر تو خوشتر بود از جان به تن

وای به من مدح تو و طبع من

کار نیاید ز بیان و سخن

گر چه کند لعل لبم گوهری

سیدنا یا حسن العسکری

راه خدا راه نبی راه توست

سرّ ازل در دل آگاه توست

عرش برین پایه ای از جاه توست

بنده ی شرمنده ی درگاه توست

حور بود یا که ملک یا پری

سیدنا یا حسن العسکری

http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/asgari/kamel2/30.jpg

هوای سامره دارد دل هوایی من

عزیز فاطمه ای مهربان بی همتا!

دوباره سائلی آمد، درِ حرم بگشا

نشان خانه تان را ز هر که پرسیدم

- نشان سیدی از خانواده ی زهرا -

به گریه مردمِ عابر جواب می دادند

برو به کوچه ی رحمت، محله ی طاها

کسی به داد دل من نمی رسد جز تو

بگیر دست مرا خورده ام زمین آقا

اگر اجازه دهی داخل حرم بشوم

کنار سفره ی فضلت نشینم ای مولا

بزرگ زاده چه مهمان نواز و خون گرمی

گذاشتی دهنم زود لقمه ی خود را

مگر سرای تو دارالنعیم عشاق است؟

هزار لیلی و مجنون نشسته اند این جا

امام عسگری ای تکیه گاه امروزم

رها نمی کنمت تا قیامت فردا

دعا کنید که همسایه ی شما باشم

جوار چشمه ی تسنیم جنت الاعلی

اگر بهشت بیایم، بدان که بنشینم

به زیر سایه ی مهرت، نه سایه ی طوبی

هوای سامره دارد دل هوایی من

بده برات سفر -جان مادرت زهرا-

برای کرببلا خرجی سفر بدهید

به حق چادر خاکی زینب کبری

مدینه گر بروم تا سحر دعا خوانم

برای مهدی تان زیر گنبد خضرا

یگانه غایت خلقت وجود مادر توست

کجاست مرقد او؟ خاک بر سر دنیا

شنیده ام که غروب مدینه دلگیر است

شبیه حال و هوای غروب عاشورا

شنیده ام که نباید ز مشک حرفی زد

به خاطر دل پر درد مادر سقا

وحید قاسمی

http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/asgari/kamel/07.jpg

آقای پنج شنبه

از پنجشنبه های دل من عبور كن

یك روز جمعه چشم مرا غرق نور كن

آقای پنجشنبه؛ مرا هم نگاه كن

چشمان خیس و غم زده ام را مرور كن

http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/asgari/kamel/04.jpg

طواف

یازده بار جهان گوشهء زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهء باران کم نیست

سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست

بوسهء جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضهء دندان کم نیست

از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تاهمین لحظه که خون گریه ء باران کم نیست

در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست

سید حمید رضا برقعی

زهر

قسمت این بود که من هم  به جوانی بروم        
با دلی سوخته زین وادی فانی بروم

آنچنان زهر بهم ریخته ارکان مرا                      
نفسی نیست که با آه و فغانی بروم

پسرم کاش بیاید به سرم یک لحظه                
تا برم توشه از آن گنج نهانی بروم

مادرم سوخت در این ماه از آن شعله در        
سوخته از غم آن یاس خزانی بروم

یا حسین اشهد موتم شده و از داغش          
با دو چشمی شده خون زاشک فشانی بروم

دست وپا می زنم اما بخدا با یاد                  
آن تن له شده از اسب دوانی بروم

زیر لب گفت به عباس پریشان زینب              
بی تو تا شام بلا با چه امانی بروم

زینب آن عمه مظلومه من گفت به شام          
کاش از این معرکه چشم چرانی بروم

مجتبی صمدی