عید شهیدان کربلا

امروز روز عیـد خداونـد کبــریاست
 
عید فرشتگــان خـدا عیـد انبیاست
 
عید محمّد عید علی عید فاطمه
 
عید ائمه، عیـد امـم، عید اولیـاست

 

 
عید کمال نعمت و عیـد تمـام دین
 
عید حسین عید شهیدان کربلاست
 
عید امـامت علـوی، عیـد یاس کفر
 
عید هلاک شیطان، عید حیات ماست
 
پیغمبران مدیحه بخوانید از علی
 
عیدی خویش را بستانید از علی
 
****
 
عید بزرگ خـالق اکبر مبارک است
 
عید بقـای دین پیمبر مبارک است
 
عید غدیـر بهــر تمــام غدیریـان
 
بر مسلمین ولایت حیدر مبارک است
 
عید بزرگ سـاقی کوثـر ولی حـق
 
از ذات ذوالجلال به کوثر مبارک است
 
چشم یهود چون دل اهل سقیفه کور
 
عید غدیـرِ فاتح خیبر مبارک است
 
امروز- ای تمام ملل!- حیدری شوید
 
سر تـا قدم زبـانِ ثناگستری شوید
 
****
 
بر گوش جان صدای خداوند اکبر است
 
مـداح مـرتضی به زبـان پیمبـر است
 
گوید که ای تمـام خلایق، وصی من
 
از کوچک و بزرگ بـدانید حیـدر است
 
حیدر که ذوالفقار خدا شیر مصطفی است
 
حیدر که فاتح احـد و بدر و خیبر است
 
حیدر که روز خندق، یک ضرب دست او
 
از طاعـت تمـام خـلایق فراتـر است
 
باور کنید اینکه علی جان احمد است
 
باور کنید مـن علی‌ام او محمّد است
 
ادامه نوشته

مهریه

دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت

در اصل مصطفی زعلی اذن را گرفت

 

دیدند خواستگار علی بود ظاهراً

یک روح بود عشق ولی در دوتا بدن

 

زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت

الحق علی به خواستگاری خویش رفت

 

زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب

غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب؟

 

تو حیدری و هرچه که فریاد زد سروش

 پیدا نشد برای تو در عرش ساق دوش

 

بی ساق دوش آمده بر دوش ذوالفقار

دست خدا نموده به پا کفش وصله دار

 

دنیا شنید گرچه ز لب های مصطفی

در اصل خطبه خواند برای شما خدا

 

چون در شب زفاف شما فرش می شود

با این دلیل عرش خدا عرش می شود

 

سابیده اند قند ستاره به تور ابر

در عقد هم شدند دوتا رشته کوه صبر

 

زَوّجتُ عشق جزء سپاه علی در آ

اَنکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ

 

از تو بهشت تا که جوابت بلی شود

با تو علی میان خلایق علی شود

 

در بند تو زده پدر خاک را خدا

عقد تو کرده جمله ی "لولاک" را خدا

 

کردند اشک های علی را محاسبه

مهریه ی تو آب شد عندالمطالبه

 

آتش گرفت علقمه و نیل گُر گرفت

هذا موکّلی پر جبریل گُر گرفت

 

دم رفت توی سینه ولی بازدم رسید

دست علی و فاطمه کم کم به هم رسید...

 

مهدی رحیمی

مبارک باد

                          فضای شهرمدینه دوباره روحانی است

  نماز پنجره هایش چقدر عرفانی است

 

 مگر چه عید بزرگی رسیده که امشب

 در آسمان و فلک جشن نور افشانی است

 

 عجب شبی ! همه جا ریسه بسته جبرائیل

 عجب شبی ! همه ی کهکشان چراغانی است

 

 ولیمه می دهد امشب پیمبر رحمت

 چقدر سفره ی این بزم پهن و طولانی است !

  

ستاره ها همه بی تاب دیدن داماد

 گرفته اند حسودان کور دل غمباد

 

 وضو گرفته و با احترام باید گفت:

 -جناب حضرت داماد ، شاخه ی شمشاد-

 

 تمام آینه های مدینه غش کردند

 نگاه فاطمه تا در نگاه شان افتاد

 

 کلید باغ جنان را خدا مراسم عقد

 به این عروس سر ِ سفره زیر لفظی داد

 

 ترانه ی لب داوود خوش صدا این است:

 علی و فاطمه پیوندتان مبارک باد

 

خدا به حور و ملک گفت تا که دف بزنند

بس است گفتن تسبیح و ذکر، کف بزنند

 

وحید قاسمی

امشب گلاب قبر علی اشک مجتباست


مسجد، خموش و شهر پر از اشک بی‌صداست
 ای چاه خون گرفته کوفه علی کجاست؟
 
ای نخل‌ها که سر به گریبان کشیده‌اید
 امشب شب غریبی و تنهایی شماست
 
دل‌ها تمام، خیمه آتش گرفته‌اند
 صحرای کوفه شام غریبان کربلاست
 
امشب علی به باغ جنان پیش فاطمه است
 اما دل شکسته او در خرابه‌هاست
 
سجاده بی‌امام و زمین‌ لاله‌گون ز خون
 مسجد غریب مانده و محراب، بی‌دعاست
 
باید گلاب ریخت پس از دفن، روی قبر
 امشب گلاب قبر علی اشک مجتباست
 
تو از برای خلق جهان سوختی علی!
 اما هزار حیف که دنیا تو را نخواست
 
ای چاه کوفه اشک علی را چه می‌کنی
 دانی چقدر قیمت این در پربهاست؟


ای تیغ...


هر چند زخم کاری روی سرم شدی
اما علاج این دل زخمی ترم شدی

ای تیغ... حاجتم که روا شد... ولی بدان
تیری به قلب غم زده ی دخترم شدی

یک تن در این دیار وفای تو را نداشت
در دست دشمن آمدی و یاورم شدی

اما نه... ضربه ای که زدی رنگ کوچه داشت
آیا تو در مدینه وبال پرم شدی؟

یادت که هست... حائل در بود و با قلاف
شلاق برگ های گل پرپرم شدی

یاری قنفذ آمدی و بین کوچه ها
زخم کبود بازوی نیلوفرم شدی
***
می بینم آن زمان که به دستان حرمله
تیری سه شعبه در گلوی اصغرم شدی

می بینم آن زمان که تو در هیبت عمود
روزی خراب بر سر آب آورم شدی
***محمد علی بیابانی***


دل شوره ام شبیه هراس مدینه است


حالا که نیست مادر من هست دخترت
حتی حسین هم به فدای تو و سرت

از مسجد مدینه که خیری ندیده ای
یادت که هست کوچه و پهلوی یاورت

دل شوره ام شبیه هراس مدینه است
رنگ کبود پر شده در دیده ی ترت

آیا زمان رفتن تو سوی مادر است؟
خیلی به یاد فاطمه ای روز آخرت

من قصد کرده ام که اگر رفتنی شدی
گیسوی خویش پهن کنم در برابرت

چه ضربه ای زدند که ای کاش می زدند
آن ضربه را به جای تو بر فرق دخترت

چه ضربه ای زدند که ابرو شکاف خورد
چه ضربه ای زدند که افتاد پیکرت

خون از بدن کنار زدن عادت من است
آن روز خون سینه و حالا سحر سرت
علی اکبر لطیفیان


بر این شهید، ظلم و ستم بی‌حساب شد


خون جبین به گلشن حُسنش گلاب شد
 چون شمع سوخته نور پراکند و آب شد
 
از خون او به دامن محراب، نقش بست
 بر این شهید، ظلم و ستم بی‌حساب شد
 
شمشیر، گریه کرد به زخم سر علی
 حتی به غربتش جگر خون کباب شد
 
محراب! ناله از دل خونین کشید و گفت:
 یا فاطمه! دعای علی مستجاب شد
 
مویی که شد سفید زهجران فاطمه
 جرمش مگر چه بود که از خون خضاب شد؟
 
هرکس گرفت سهم خود از دست روزگار
 سهم تراب، خون سر بوتراب شد
 
فرق علی دو‌تا شد و جبریل صیحه زد
 ای وای! چار رکن هدایت خراب شد
 
هر پادشه ستم به رعیت کند ولی
 پیوسته بر علی ز رعیت عذاب شد
 
هم شیر حق برای شهادت شتاب داشت
 هم خصم بهر کشتن او در شتاب شد
 
«میثم!» سرشک دیده و خون‌جگر کم است
 بــر رهبــری کـه پیـر به فصل شباب شد
استاد سازگار


http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/ali/shahadat/kamel/19.jpg

شکسته سر


این چشم ها به راه تو بیدار مانده است
چشم انتظارت از دم افطار مانده است

برخیز و کوله بار محبّت به دوش گیر
سرهای بی نوازش بسیار مانده است

با تو چه کرده ضربه ی آن تیغ زهر دار
مانند فاطمه تنت از کار مانده است

آنقدر زخم ضربه دشمن عمیق هست
زینب برای بستن آن زار مانده است

آرام تر نفس بکش آرام تر بگو
چندین نفس به لحظه دیدار مانده است

از آن زمان که شاخه یاست شکسته شد
چشمت هنوز بر در و دیوار مانده است

سی سال رفته است ولی جای آن طناب
بر روی دست و گردنت انگار مانده است

می دانی ای شکسته سر آل هاشمی
تاریخ زنده در پی تکرار مانده است

از بغض دشمنان به تو یک ضربه سهم توست
باقی آن برای علمدار مانده است

محسن عرب خالقی


http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/ali/shahadat/kamel/09.jpg

توشه‌ام اين غزل که ‌مي‌خواني

«ربنا آتنا» نگاهش را، که هوايم دوباره باراني است
السلام عليکْ يا دريا که دلم بي قرار و توفاني است
«اِنّ في خلق» تو خدا هم مست، روحْ حيران، فرشته‌ها هم مست
«اِنّ في خلق» تو زمين مبهوت، زير يک آسمان پريشاني است
«لا اله»َم ! کجاي «الا» يي؟ روح دريا ! کجاي دريايي؟
مثل آبي به چشم ماهي‌ها، اي «هوالظاهر»ي که پيدا نيست!
«يا سريع الرضا»ي لبخندت، عاشقان را کشيده در بندت
«يا وليَّ الذينَ» يک دنيا که در اسم تو غرق حيراني است
«و اذا الشّمسْ» پيش تو تاريک، «واذا البحرْ» از تو در جوشش
واذا القلبِ من که مي‌پرسند: به کدامين گناه قرباني است؟
من که از «اِنّما ولي» مستم، در هواي «هوالعلي...» مستم
از «شراباً طَهورِ» چشمانت، شب ميخانه‌ام چراغاني است
«اشهد انَّ» هر چه دارم تو، «وقِنا من عذابِ نار»َم تو
آه، «يا ايها العزيز»َم آه، توشه‌ام اين غزل که ‌مي‌خواني است
«ليْتَ شِعري» که شعر من آيا مي‌رسد تا به ساحلت؟ دريا !
- ناله‌هاي کبوتري زخمي که در اين بند تيره زنداني است-
قاسم صرافان

http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/ali/kamel/49.jpg


با جمع شاعران

امشب هوای باغ نگاهم بهاری است
واژه به واژه کار دلم بیقراری است
باران و رود و چشمه و دریا قلم شدند
برگ درخت و بال ملک دفترم شدند
بیتابم امشب و تب شعری گرفته ام
با جمع شاعران شب شعری گرفته ام
.
.
.
سعدی! نگاه کن به رخش باز جان بگیر
ازباغ های نخل علی ((بوستان )) بگیر
حافظ! بیا و شاعر این بارگاه باش
یعنی((غلام شاه جهان باش و شاه باش))
پژواک بی نهایت خورشید نور او
ای مولوی زشمس جمالش  بگو  بگو...
((شیر خدا و رستم دستانم آرزوست))
چون نام رستم آمده اینبار وقت اوست
فردوسی! از شکوه نبردش چه دیده ای
آیا شجاعت علوی را شنیده ای؟!
قطبین عالم است سر تیغ ذوالفقار
از ضربه های دستش ((لا یمکن الفرار))
نیما! برای پیرهنش شعر نو بگو
از سادگیش از نمک و نان جو بگو
اواز هجوم زخم زبان خون به دل شده
سهراب! در مسیر علی آب گل شده
قیصر! میان کوچه علی سر به زیر شد
عمر گلش بگو چقدَر زود دیر شد...
مجید تالَ

http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/ali/kamel/29.jpg

واژه ی بهتر

مولای ما نمونهء دیگر نداشته است

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم فکر می کنم

این خانه بی دلیل ترک برنداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی

آیینه ای برای پیمبر نداشته است

سوگند می خورم که نبی شهر علم بود

شهری که جز علی در دیگر نداشته است

طوری ز چارچوب در قلعه کنده است

انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود

یا جبرِِییل واژهء بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گمشده است

هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

این شعر استعاره ندارد برای او

تقصیر من که نیست برابر نداشته است

سید حمیدرضا برقعی

http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/ali/kamel/54.jpg


اسم اعظم

شكر خدا كه نام علي در اذان ماست

ما شيعه ايم و عشق علي هم از آن ماست


ذكر علي عبادت مختص شيعه است

اين اسم اعظم است كه ورد زبان ماست


با هر نفس علي شده ذكر لبم مدام

اين " ياعلي " هميشه رفيق لبان ماست


از " ياعلي " زبان و دهان خسته كي شود؟؟

اصلا زبان براي همين در دهان ماست


دنيا و آخرت بخدا نيست جز علي

بغض علي جهنم و حًبش جنان ماست


ما را گمان كنم ز علي آفريده اند

عشقش سرشته در گل ما ، بند جان ماست


ما شيعه زاده ايم ، خدا را هزار شكر

اين شيعه زادگي شرف خاندان ماست


ما عاشق علي شده ايم و بدون شك

اين هم ز پاكدامني مادران ماست


ما را چكار غير علي را؟؟ فقط علي

آري علي علي بخدا آب و نان ماست


پيرم كه سايه اش همه دم مستدام گفت:

عشق علي هميشه و هرجا نشان ماست

(محمد هاشم مصطفوي)



http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/ali/kamel/02.jpg

آرامش

 

امشب دلم کبوتر نجف شده :

    و در صحن زیبایت

                   -پای ایوان طلا-

          چه آرامشی گل می کند در جان زائر

                       به خدا که تو پدر امتی...

عطر سیب

عكس های حرم حضرت علی (ع)

غزل خوب است در وصف امیر المومنین باشد

خدا مي خواست تا تقدير عالم اين چنين باشد
كسي كه صاحب عرش است مهمان زمين باشد
خدا در ساق عرش خويش جايی را برايش ساخت
كه حتّی ماوراي ديده ی روح الامين باشد
خدا می خواست از رخساره ی خود پرده بردارد
خدا می خواست تا دست خودش در آستین باشد
علیٌّ حُبُّهُ جُنَّه ، قسیم النّار و الجَنَّه
خدا میخواست آن باشد، خدا میخواست این باشد
به جز نام علی در پهنه ی تاریخ نامی نیست
که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد
به جز او نيست دستاويز محكم در دل طوفان
به جز او نيست وقتي صحبت از حبل المتين باشد
مرا تا خطبه های بی الف راهی کن و بگذار
که بعد از خطبه‌ ی بی نقطه ی تو نقطه چین باشد
مرا در بیت بیت شعرهایم دستگیری کن
غزل های تو بی اندازه باید دلنشین باشد
غزل لطف خداوند است شاعر ها خبر دارند
غزل خوب است در وصف امیر المومنین باشد
احمد علوی- به نقل از سایت فریاد العطش

Click for larger version

تلمیح خدا

 

عید سعید  غدیر  مبارک

مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد
شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست
من که حیران تو حیران توام می دانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم
همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است
کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»
کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:
«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط
نه فقط دست زمین از تو تو را می خواهد
سالیانی ست که معراج خدا می خواهد-
زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند
دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی
وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی
وای اگر پارچه ی زرد به سر می بستی
در هوا تیغ دو دم نعره ی هو هو می زد
نعره ی حیدریه «أینَ تَفرو» می زد
بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا در این دایره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
سید حمیدرضا برقعی

 

 

قصيده غديريّه اميرمؤمنان عليه‏السَّلام‏

تشنه آب حياتم ساقي عين اليقين 

خيز و لبريزم بده جامي از آن ماء معين‏

 

آتِني کاساً رويّاً سائغاً لِلْشّارِبين 

تا شوم رَطْبُ اللِسان گويم بلحني دلنشين‏

 

در غدير خم هويدا گشت سرّ يا و سين 

 

صانَکَ اللَّه ساقيا برخيز و پر کن جام را 

از غدير آور خُمي اين رِنْد دُردآشام را

 

ساغرم لبريز ريز اتمام کن اکرام را 

تا که شويم زان طهور از جام دل اوهام را

 

تا فتد عکسي در آن از نقشبند ماء و طين 

 

حبّذا عيد سعيدي کش خداوند مجيد 

ختم رنگ‏آميزي خود را در اين عيد آفريد

 

صِبغة اللَّه خود از اين خم ولايت شد پديد 

تا شقي ممتاز گردد اندر اين عيد از سعيد

 

نيست رَيْبي ذلِکَ الْيَومُ هُدَيً لِلْمُتَّقين 

 

اي غدير خم تو را مانند در اعياد نيست 

عاشقانرا چون تو در اعياد عيدي ياد نيست‏

 

فطر و هم نوروز و اضحي بي تواش بنياد نيست 

بلکه عيدي چون تو اندر عالم ايجاد نيست‏

 

اي تو در اعياد چون ختم رسل در مرسلين 

Click for larger version

 

ادامه نوشته

نور علی نور

 

اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینه ای آیینه ای سرتا به پا نور
آیینه ای و خلق حیران صفاتت
تابیده بر جان تو از ذات خدا نور
چشمی که توفیق تماشای تو را داشت
جسم تو را جان دیده و جان تو را نور
در حلقه ی عشاق تو ای صبح صادق
بر هر لبی گل کرده «یا قدوس» ، «یا نور»
قرآنِ وصفت سوره سوره با شکوه است
«فرقان»«نبا»«یوسف»«قیامت»«هل اتی»«نور»
از کعبه تا مسجد مسیر روشن توست
از آسمان تا آسمان از نور تا نور
خورشیدی و بر شانه ی خورشید رفتی
فریاد می زد آسمان : «نور علی نور»
تو بوتراب و همسر تو مادر آب
اصل شما وصل شما نسل شما نور
پایان کار دشمنان توست با نار
آغاز راه دوستان توست با نور
در مدح تو چشم غزل روشن که دیده است
وصف تو را از ابتدا تا انتها نور
سید محمدجواد شرافت

Click for larger version

مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است

مولاي ما نمونه ي ديگر نداشته است

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم فکر مي کنم

اين خانه بي دليل ترک بر نداشته است

ديديم در غدير که دنيا به جز علي

آيينه اي براي پيمبر نداشته است

سوگند مي خورم که نبي شهر علم بود

شهري که جز علي در ديگر نداشته است

طوري ز چارچوب ُدر قلعه کنده است

انگار قلعه هيچ زمان در نداشته است

يا غير لافتي صفتي در خورش نبود

يا جبرِييل واژه بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گمشده است

هر کس که ختم نادعلي بر نداشته است

اين شعر استعاره ندارد براي او

تقصير من که نيست !برابر نداشته است!!

سید حمید رضا برقعی

 

 Click for larger version

 

دلواپسی

دور شمع پیکرت گردیده ام خاکسترت
ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت
از نفس های بلندت میل رفتن می چکد
حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت
تا نگیرد خون تازه گوشه ی تابوت را
مهلتی تا که ببندم دستمالی برسرت
حیف شد ، از آن­همه دلواپسی کودکان
کاسه های شیر­ مانده روی دست دخترت
کاش می­مردم نمی­دیدم به خاک افتاده است
هیبت طوفانی دلدل سوار خیبرت
خلوت شب های سوت و کور نخلستان شکست
با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت
شهر کوفه تا نگیرد انتقام بدر را
دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت
با شمایی که امیر کوفه اید اینگونه کرد
الامان از کاروان دختر بی معجرت
می روی اما برای صد هزاران سال بعد
میل احسان می نماید غیرت انگشترت
علی اکبر لطیفیان

Click for larger version

وصال

میان قبله محراب ناله ها کردم

به هرقنوت برای همه دعا کردم

برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم

به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم

گرفته مسجد کوفه شمیم تو زهرا

ببین چه محشری از عاشقی به پا کردم

میان گودی محراب تا زمین خوردم

عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم

تو ناله کردی و نام مرا صدا کردی

ببین به صورت خونین تورا صدا کردم

عزیز من به تو گفتم که بی تو می میرم

ببین به عهد چهل ساله ام وفا کردم

دلم زبس نگران نگاه زینب بود

دوشانه حسنین خودم رها کردم

محارمند کنون دور دخترم اما

اشاره جانب گودال کربلا کردم

تمام شاخه گلانش به نیزه چیده شود

به پیش دیده زینب گلو بریده شود

قاسم نعمتی


اذان علی-ع-

ای نخل‌های کوفه! امام شما چه شد؟
آن اشک و شور و گریه و حال و دعا چه شد؟
محراب کوفه! سرخی دامان تو ز چیست؟
سجادۀ علی! علی مرتضی چه شد؟
هم صحبت غریب تو ای چاه کوفه کو؟
فریادهای آن دل درد آشنا چه شد؟
ای صحنه‌های بدر و احد کو امیرتان؟
ای ذوالفقار، بازوی شیرخدا چه شد؟
ای کوچه‌های شهر مدینه خبر دهید
صاحب عزای حضرت خیرالنسا چه شد؟
ای کودک یتیم که خالی است سفره‌ات
آورد آنکه بهر تو هر شب غذا چه شد؟
ای بام کوفه بانگ اذان علی کجاست؟
آن صوت دلنشین و صدای رسا چه شد؟
پیر مریض! یار غریبی که نیمه شب
می‌ریخت در دهان تو هر شب دوا چه شد؟
ای کوفه آن امیر غریبی که سال‌ها
دیده است از رعیتش آزارها چه شد؟
«میثم» بخوان ز سوز جگر روضۀ علی
با ما بگو به آن شه ارض و سما چه شد؟
غلامرضا سازگار 

فکر معجر

 

باز امشب منادی کوفه
از امامی غریب می خواند
گوشه ي خانه دختری تنها
دارد اَمن یجیب می خواند

مثل اینکه دوباره مثل قدیم
چشم از خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا
باز بیمار بستری دارد

چادر پُر غبار مادر را
سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا
یاد سر درد مادرش کرده

آه در آه ،چشمه در چشمه
متعجب زبان گرفته!پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو
درگلوم اُستخوان گرفته پدر

آه بابا به چهره ات اصلاً
زخم ودرد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت
هرچه کردم به هم نمی آید

باز سر درد داری وحالا
علت درد پیکرم شده ای
ماه «ابرو شکسته» باباجان
چه قَدَر شکل مادرم شده ای

سرخ شد باز از سر این زخم
جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته
نحوه راه رفتنت بابا

پاشو از جا کرامت کوفه
آنکه خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد
که شما بازهم زمین خوردی

دیشب از داغ تا سحر بابا
خواب دیدم وَگریه ها کردم
از همان بُغچه ای که مادر داد
کَفنی باز دست وپا کردم

کاملاً در نگاه تو دیدم
مثل اینکه مسافری این بار
گر شما می روی برو اما
بهر ما فکر معجری بردار

کودکانی که نانشان دادی
روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد
بی وفا مثل گرگ می گردند

یا زمین دار گشته و آن روز
همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا
تیرهای سه شعبه می آرند

وای ازمردمان بی احساس
دردهای بدون اندازه
وای از آن سوارکاران و
نعل اسبی که می شود تازه

وای از دست های نامَحرم
آتش ودود وچادر و دامان
وای از کوچه ی یهودی ها
سنگ باران قاری قرآن...
علی زمانیان

 

 

ای تیغ

 

هر چند زخم کاری روی سرم شدی
امّا علاج این دل زخمی ترم شدی
ای تیغ! حاجتم که روا شد ولی بدان
تیری به قلب غم زده ی دخترم شدی
یک تن در این دیار وفای تو را نداشت
در دست دشمن آمدی و یاورم شدی
امّا نه ، ضربه ای که زدی رنگ کوچه داشت
آیا تو در مدینه وبال پرم شدی؟
یادت که هست... حائل در بود و با قلاف
شلّاق برگ های گل پرپرم شدی
یاری قنفذ آمدی و بین کوچه ها
زخم کبود بازوی نیلوفرم شدی
***
می بینم آن زمان که به دستان حرمله
تیری سه شعبه در گلوی اصغرم شدی
می بینم آن زمان که تو در هیبت عمود
روزی خراب بر سر آب آورم شدی
محمّد علی بیابانی